hc8meifmdc|2010A6132836|ecommercewebsitedesign|tblnews|Text_News|0xfdff8638010000005108000001000400
نقش دولتهای عضو آژانس بینالمللی انرژی در سیاستگذاری
ملی انرژی
اکبر
نعمتالهی، مهرداد موسوی غروی
سازمان
توانیر
خلاصه
بخش انرژی و ماهیت آن در کل اقتصاد به
شکل سنتی سبب شده تا دولتها به شکلی گسترده با آن درگیر باشند به گونهای که در
آخرین دهه قرن بیستم تغییراتی بنیادی در این درگیری و شمولیت ایجاد شده است و هنوز
این روند در حالت تکامل در زمینههای مهم سیاستگذاری تداوم دارد. بخصوص در
کشورهای شرق اروپا، دولتها در جستجوی تعاریفی مجدد از نقش خود در اقتصاد انرژی
هستند. تجربه کشورهای عضو OECD (سازمان همکاری اقتصادی و توسعه) درسهــایی گـــرانبها در
زمیـــنههایی چـــون تغییر سیاستها، روشهای مداخله دولت، آزادسازی، خصوصیسازی در
بخش انرژی در اختیار کشورهای دیگر میگذارد. در این کشورها، بخصوص آن دسته که عضو
آژانس بینالمللی انرژی هستند، صنایع انرژی در دهه گذشته از مداخله کامل دولت
فاصله گرفته و به سمت اتکاء بیشتر به نیروی بازار رفته تا از این طریق به هدفهای
سیاست انرژی دست یافته شود. طبیعت و میزان مداخله دولت و شکل نهادینه بخش انرژی از
کشوری تا کشور دیگر متفاوت است. مداخله دولت در کشورهای عضو آژانس بینالمللی انرژی
شکلهایی مختلف دارد که از آن جمله میتوان به مداخله به دلیل (1) تأثیرگذاری برکل
اقتصاد (2) حساس بودن صنایع انرژی (3) سیاستهای کلی کشور در پیوند با سیاست خارجی
(4) حمایت در تأمین انرژی (5) حفظ محیط زیست اشاره کرد. مداخله دولتها در مقوله انرژی میتواند به شکل منطقهای، ملی یا
ناحیهای باشد.
واژههای
کلیدی: سیاستگذاری، آزادسازی، خصوصیسازی، نیروی بازار
مقدمه
بخش انرژی و اهمیت آن در کل اقتصاد به شکل سنتی سبب شده تا دولتها به
شکلی گسترده درگیر آن باشند. طبیعت و گستردگی این شمولیت در آخرین دهة قرن بیستم
تغییراتی بنیادی در جهان کرد و هنوز این روند در حالت تکاملی در زمینههای مهم
سیاستگذاری تداوم دارد. هنگامی که کشورهای غیرعضوOECD به خصوص در شرق اروپا در جستجوی تعاریفی مجدد از
نقش خود در اقتصاد در حال گذارشان هستند، تجربه کشورهای OECD درسهایی گرانبها را ـ از پیروزی یا شکست ـ
در اختیار میگذارد. منطق، چشمانداز و آثار این درگیری، فرآیند تغییر در سیاستها
و روشهای مداخلة دولت از آن جمله است. صنایع انرژی در دهه گذشته تغییراتی بنیادی
کرده از مداخله کامل دولت فاصله گرفته و به سمت اتکای بیشتر به نیروی بازار حرکت
کردهاند تا به هدفهای پیشبینی شده در سیاستهای انرژی دست یافته شود. البته باید
گفت که میزان آزادسازی بستگی به شرایط ویژه هر کشور دارد. مداخله دولت در بخش
انرژی به شکلهای مختلف از جمله حالات زیر است:
·
مداخله به خاطر تأثیرگذاری بر کل اقتصاد (قوانین تجارت و
مالیاتها)
·
مداخله به دلیل وجود صنعتی خاص و ویژگی تولید و استفاده از
انرژی (حساسیت صنعت و نیاز به ایمنی ویژه)
·
مداخله ویژه در مسئله انرژی به دلیل سیاستهای کلی کشور (تحریم
تجارت انرژی با کشورهای خاص)
·
مداخله در بخش انرژی به دلیل سیاستهای بخش اقتصاد (محیط زیست،
حمل و نقل)
·
مداخله به خاطر سیاست و نیازهای تأمین انرژی
مداخله دولت در بخش انرژی میتواند به شکلی محلی، منطقهای یا
در سطح ملی یا نظیر اتحادیه اروپا باشد. میزان مداخله به ساختار حکومت ـ مرکزی یا
فدرایتوـ نیز ارتباط پیدا میکند. البته در سطح محلی مداخله در حد سیاستگذاری
نبوده بلکه در حد تنظیم روابط قانونی و عرضه به مصرفکنندگان خود قرار میگیرد.
مشخصههای
اصلی مداخله دولت
تمام کشورهای عضو آژانس بینالمللی
انرژی دارای اقتصاد بازارند. این دولتها تشخیص دادهاند که الگو و سطح تولید و
استفاده انرژی را نیروهای بازار تعیین میکند. دلیل دلمشغولی این دولتها را
میتوان در مواردی چون اهمیت عرضه مطمئن انرژی با قیمتهای منطقی، ”نیاز به اتکاء
به منابع ملی و بومی“، ”اهمیت اجتماعی و منطقه توسعه بخش انرژی“، ”انرژی دفاع
ملی“، ”انحصاری بودن صنایع انرژی“ و ”رعایت و ایفاء تعهدات بینالمللی“ خلاصه کرد.
چالش سیاستگذاران، یافتن تعادلی کامل
بین اتکاء بازار آزاد و رقابت گرای انرژی (جایی که موجودیت سیاستها معنی پیدا
میکند) و ایفاء عملیاتی کامل و مقرون به صرفه برای اطمینان از سلامت و ایمنی
اقتصاد ملی است. این وظیفهای حساس و دشوار، اما قابل دسترسی است.
در دو دهه 1970 و 1980 کشورهای OECD توجهای عمیق به مسئله انرژی پیدا کردند که ناشی
از دو شوک نفتی یعنی 4/1973 و 80/1979 بود و آنها را به اندیشیدن دربارة ایمنی
انرژی ـ کاهش وابستگی به نفت وارداتی و گریز از وضعیتی که در آن انرژی و تأمین آن
مانع توسعه اقتصادی شود ـ وادار و ترغیب کرد. ایجاد ”آژانس بینالمللی انرژی“ در
سال 1974 به دنبال چنین ضرورتهایی بود. سیاست انرژی این کشورها در مسیری هدایت
میشد که معمولاً دارای عناصری نظیر ”هدفهای تفصیلی برای بخش انرژی“، ”یارانهها و
سایر امتیازهای مالی“، ”کنترل قیمتها“، ”معاملات دولت با دولت (نفت)“، ”برداشتن
موانع دیگر تجاری“ و ... بود. این سیاستهای مداخلهگرانه، بازتابی از نیاز دولت به
آگاهی از وضعیت و موقعیت انرژی و هم نشانهای از دولت فعال و مداخلهگر در اقتصاد
بود.
از اواسط دهه 1980 کاهشهایی عمده در
میزان مداخله گسترده دولت در مسئله انرژی پدید آمد که نشانگر آرامشی جهانی در
بازار نفت بود. به مرور تغییراتی کلی در جهتگیریهای دولت در سیاستگذاری اقتصاد
انرژی پدید آمد زیرا [در بسیاری موارد] تنها تجربههایی تلخ از مداخله دولت به جا
مانده بود. در روند این تحولات کنترل قیمتها برداشته و یارانهها کاهش داده شد و
موانع مبادله انرژی به شکل بازرگانی برطرف شد. در بسیاری کشورها صنایع دولتی انرژی
به بخش خصوصی واگذار گشت و این فرآیند ادامه دارد با وجود این در هیچ یک از
کشورهای عضو آژانس بینالمللی انرژی این روند آزادسازی هنوز به حدی نرسیده که دولت
با انرژی مثل کالاهای معمولی دیگر رفتار کند و هنوز کنترلهایی باقی است. همچنین
نشانههایی وجود دارد که با افزایش نگرانیهای زیست محیطی مداخله دولت در امر انرژی
شکلی دیگر یافته است. در مواردی نظیر انرژی هستهای مداخله دولت به دلایل ایمنی و امنیتی
بیشتر شده است. در صنایع شبکهای مثل گاز، برق و گرمایش ناحیهای علیرغم ماهیت
انحصاریشان بخش خصوصی در شماری عملیات درگیر است.
در کشورهایی که دارای صنایع بومی نفت
و گاز هستند، مداخله دولت در بخش انرژی به خاطر کسب اطمینان از توسعه و حفظ منابع
ملی است. در مواردی دولت در صنایع پایین دستی انرژی و در مواردی دیگر برای مصرف
انرژی با بیشترین کارآیی و یا ترغیب به کارگیری فنآوریهای مقرون به صرفه تولید و
مصرف نیز مداخله میکنند. به لحاظ میزان مداخله دولت در کشورهای عضو آژانس
بینالمللی انرژی، میتوان آنها را به ترتیب زیر تقسیمبندی کرد:
گروه الف: کشورهایی که دولت و صنایع
تحت مالکیت آن جایگاه مسلط را در بخش انرژی دارند یعنی اتریش، فرانسه، یونان،
ایرلند، ایتالیا، نروژ، پرتغال، اسپانیا و ترکیه.
گروه ب : کشورهایی که دو بخش عمومی و
خصوصی اقتصاد بر تأسیسات عمده انرژی مالکیت مشترک داشته یا متفقاً سیاستگذاری
میکند و دولت راهبردهایی عمومی انرژی خود را از این طریق جاری و ساری میکند یعنی
استرالیا، بلژیک، کانادا، دانمارک، فنلاند، ژاپن، هلند، سوئد.
گروه پ: کشورهایی که صنایع انرژی
عمدتاً در دست بخش خصوصی است و دولت تنها نظارت و کنترلهای قانونی بر آن دارد
یعنی آلمان، سوئیس، انگلستان و ایالات متحده آمریکا.
این تقسیمبندیها غائی و نهائی نیست
اما به هر شکل دولتهای عضو IEA بنا به ساختار سیاسی و اقتصادی خود دارای ابزار گوناگون برای
اثرگذاری، پیادهسازی سیاستها و راهبرهای انرژی ـ یعنی موارد نظیر مالیات،
امتیازهای مالی، وام، اعتبار، مداخله در قیمتگذاری، فشار و ترغیبها در زمینه مصرف
و مدیریت مصرف ـ هستند. ساختار بخش انرژی (تنوع و کثرت منابع انرژی اولیه)،
اندیشههای سیاسی، نیاز زمانه، هدفها و سیاستهای انرژی هر کشور را تعیین میکند. در
تمام کشورهای عضو IEA
مسئولیت فرمولبندی سیاستهای انرژی با دولت است. در بیشتر کشورها این مسئولیت بر
عهده وزیر وزارتخانهای گذاشته شده که وظیفهای گسترده برای سیاستهای صنعتی و
اقتصادی انرژی دارد. در بعضی کشورها (نظیر نیوزیلند، پرتغال، اسپانیا) انرژی دارای
وزیری ارشد است. در مواردی وزارت خارجه این مسئولیت را نیز بر عهده دارد و در
کشورهای دیگر مدیران رده بالای وزارتخانه بر امر انرژی نظارت میکنند. هفده کشور
عضو IEA
وزارت مستقل انرژی دارند. در کانادا و ترکیه این وزارتخانهها مسئولیتی گسترده در
زمینه منابع طبیعی دارند، اما در ترکیه سازمان دولتی برنامه، که مستقیماً زیر نظر
نخست وزیر فعالیت میکند، تصمیمهای کلیدی مربوط به انرژی را میگیرد. این قبیل
تشکیلات معمولاً در پاسخ به نیاز کنترل، بهرهبرداری وتوسعه منابع بومی نفت، گاز و
یا در واکنش به بحرانی نظیر دهه 1970 ایجاد میشوند. در هر صورت وزارت جداگانه
انرژی نیوزیلند در سال 1990 و انگلستان در 1992 منحل شدند. در مواردی طبیعتاً [با
وجود تشکیلات جداگانه سیاستگذار انرژی] وزارتخانهها و سازمانهای دیگر دولت مشغول
هستند که از آن میان میتوان از وزارتخانههای مالیه، امور خارجه، علم و فنآوری
نام برد. آژانسها و سازمانهایی که به سیاستگذاری محیط زیست میپردازند نیز به
مسایل انرژی، سیاستهای آن و بخصوص استفاده مؤثر و سالم از آن علاقمنداند و در
مواردی که نقشی [مهم] در دولت دارند به عنوان هماهنگ کننده سیاستهای انرژی فعالیت
میکنند.
در تمام موارد کشورهای عضو IEA آن دسته از فعالیتهای انرژی که ماهیت
بازرگانی دارد، معمولاً واگذار شرکتهای دولتی یا بنگاههای عمومی به عنوان بازوی
دولت میشوند. در این میان نیوزیلند استثناست. تا سال 1987 وزارت انرژی اداره
صنایع زغالسنگ و برق را بر عهده داشت. در این سال بازرگانی مستقیم عملیات به
بنگاههای دولتی واگذار شد. در کشورهای اسکاندیناوی دولتهای مرکزی کوچکاند و بیشتر
مسئولیت پیادهسازی برنامههای انرژی واگذار سازمانهای غیردولتی شده است. برخی
موارد پیادهسازی نیز توسط دولت مرکزی انجام میشود که از جمله میتوان به
برنامههای پژوهش و توسعه، تنظیم برنامههای مصرف بهینه انرژی و تنظیم مقررات
صنایع برق و گاز اشاره کرد. در تمام کشورهای عضو IEA مجالس قانونگذاری نقش عمده در سیاستگذاری
انرژی مشخص است.
صنایع
شبکهای و الگوهای سازمانی
گاز، برق و گرمایش منطقهای در شماری
کشورها وضعیت انحصاری دارند و درک رابطه آنها با شرکتهای فرعی این صنایع مهم است.
این انحصارات را لزوماً نمیتوان طبیعی تلقی کرد. تولید برق به شکل سنتی وضعیتی
انحصاری داشته که دلیل و منطقی برای آن در دسترس نیست. از سوی دیگر ایجاد شبکههای
مضاعف و دوگانه اصلی انتقال برق و گاز به لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه نیست. توزیع
محلی معمولاً در دست مؤسسههای دارای مجوز است که در منطقه فعالیت خود موقعیت
انحصاری دارند اما در مقابل نسبت به جامعه تحت پوشش معتقدند و به شماری قوانین
دولتی تن در دادهاند. دولتها در سطح ملی، منطقهای و محلی خود را پایبند حمایت از
حقوق مصرفکننده میدانند و همچنین به دلیل وضعیت کلیدی صنایع برق و گاز در
سیاستهای انرژی و بخصوص محیط زیست نگاهی ویژه به آن دارند.
میزان دخالت دولت در زمینه انرژی را
در نخستین گام باید از الگوهای مالکیت [این صنایع] در هر کشور دریافت. از منظر
تاریخی باید گفت در ایالات متحده این کار در چارچوبی قانونی و در اروپا در چارچوبی
که کمتر شکل سیاسی دارد، صورت میپذیرد. در دهههای اخیر در کشورهای استرالیا،
هلند، نیوزیلند، نروژ، پرتغال، اسپانیا، سوئد، انگلستان وایالات متحده اداره صنعت
برق با دگرگونیهای مهمی روبرو شده است. در شماری از این کشورها صنعت گاز نیز در
معرض چنین تحولاتی بوده است. کمیسیون اروپا در جهت شکلدهی و گسترش بازار برق و
بازار گاز در پهنه و قلمرو اتحادیه اروپا فعالیت میکند. در هر صورت به لحاظ شکل
اداره این دو صنعت در کشورهای عضو IEA میتوان پنج طبقه را تشخیص داد:
1ـ
سیستمهای ملی یکپارچه که در آن شرکتی واحد ـ و معمولاً دولتی ـ مسئول تمامی
جنبههای صنعت است.
2ـ
سیستمهای بیشتر غیرمتمرکز که در آن شرکتهای دولتی، کنترل بخشهای کلیدی عملیات
بخصوص در بخش انتقال را در دست دارند.
3ـ
شرکتهای عامالمنفعه و یکپارچه منطقهای و یا شرکتهایی متعلق به دولت محلی یا بخش
خصوصی
4ـ
آرایشی مشارکتی که در آن شرکتهایی وابسته به بخش دولتی یا مستقیماً تحت کنترل دولت
فعال هستند و دولت از طریق تملک بخشی از سهام یا انتصاب مدیران و یا توافق بر
مشارکت در طرحهای راهبردی (استراتژیک) به مداخله میپردازند.
5ـ
سیستمهای غیرمتمرکز از طریق شرکتهایی که در تملک سرمایهگذارن بخش خصوصی و یا
شهرداریهاست. روشهای قانونمندی این فعالیتها در کشورهای مختلف شکلی متفاوت دارد و
هم از شکل مالکیت این صنایع ـ یعنی دولتی یا خصوصی ـ با توجه به شکلهای پیش گفته و
مدیران مشارکت در تأمین منابع مالی آنهاست.
پیشرفتهای
جدید
در دهه اخیر گرایش زیادی برای عبور از
مفهوم سنتی مؤسسههای یکپارچه عامالمنفعه (فعال در تمامی بخشهای تولید، انتقال و
توزیع) و رقابتگراتر کردن این صنایع به وجود آمده است، جدا کردن این سه وظیفه یا
به صورت ایجاد بنگاههای مجزا و یا واحدهای امور مالی و حسابداری مجزا ـ به عنوان
بازوی شرکت مادر ـ و یا اعطاء حق دسترسی شخص ثالت بوده است. شکل اخیر بنا به تعریف
جامعه اروپا، رژیمی است که در آن شرکت واجد شرایط بنا به تعهد خود نسبت به مشتریان
از سیستمهای انتقال و توزیع استفاده میکند. چنین شیوهای در انگلستان و آمریکا
از شکل معمول فراتر رفته شرکتهای تولید برق نیز برای عرضه برق به شرکتهای توزیع
منطقهای با هم به رقابت میپردازند و در ضمن
امکان عرضه مستقیم تولید خود را به مصرف کنندگان عمده دارند.
در کل دشوار است که بتوان نتیجهگیری
کلی مبتنی بر الگوهای مختلف را ارائه کرد. مؤثر بودن دخالت دولت به انسجام و
مهارتهای آن بستگی دارد. مواردی بوده که در آن دخالت دولت در برنامههای
سرمایهگذاری یا معرفی فنآوریهای جدید تولید برق موفق بوده است. در ایالات متحده
در دو دهه اخیر وضع به گونهای دیگر بوده و عمدهترین نقش دولت ایجاد نهادهای
تنظیم و کنترل روابط قانونی بوده است. در هر صورت روندهای کنونی به سمت کاهش
مداخله دولت، ترغیب رقابت، کاهش موانع حضور بخش خصوصی در بخشهای سه گانه تولید،
انتقال و توزیع است. اما به نظر میرسد دولتها باید در زمینه استفاده از انرژیهای
تجدیدپذیر و هستهای نقش اساسی داشته باشند. گذشته از این باید گفت که به رغم این
تحولات، علاقه دولتها به بخش انرژی تداوم یافته و ملاحظات زیست محیطی افزایش خواهد
یافت و احتمالاً بر مواردی کلیدی متمرکز و منجر به ارائه چارچوبهایی خواهد شد. این
چارچوبها به نوبه خود بر سطح تولید و مصرف توسط عاملان آن اثر خواهد گذاشت. در
جمعبندی موارد دخالت و فعالیت دولتها در زمینه انرژی را به این شکل میتوان خلاصه
کرد.
1ـ
کنترل منابع ملی به ویژه نفت و گاز.
2ـ
ایجاد نهادهای تنظیم و کنترل روابط قانونی در صنایع شبکهای (برق و گاز) برای
مقابله با انحصارات از یک سو و ترویج رقابت از سوی دیگر.
3ـ
بهرهگیری از ابزار و کارهای مالیاتی و قیمت برای اعمال سیاستهای مرتبط به محیط
زیست و انرژی.
4ـ
کنترل شدید بر انرژی هستهای.
5ـ
ترویج تفکر کارایی استفاده از انرژی و همچنین استفاده از فنآوریهای کارآمد جدید
تولید و مصرف.
6ـ
تضمین چارچوبی رشد یابنده برای حفظ محیط زیست.
7ـ
اقدامهای اضطراری و واکنشی در موارد بروز بحران.
تأکید گذاشتن بر تجربههای خاص ممکن
نیست و چه بسیار اقدامی که در جایی نتیجهای مثبت داشته در جای دیگر با شکست روبرو
شده است. باید روشهایی یافته و پیاده شود که متناسب با شرایط و ویژگیهای هر کشور
باشد و در ضمن باز دارند، مداخله دولت در جزئیات و ترویجکننده راههای ابتکار
تولید و مصرف توأم با کارایی و بهرهوری باشد. نگرش رویکردی عملگرا و برنامهریزی
پذیر در دهه گذشته از سوی دولتهای بسیاری از پی گرفته شده و قابلیتهای خود را نشان
داده است.
سیاستهای
انرژی در کشورهای عضو آژانس بینالمللی انرژی
مسایل انرژیهای سوختی امروز،
آزادسازی اقتصادی و اصلاحات ساختاری بخش انرژی شامل بیرونگذاری دولت از صحنه به
عنوان بازیگر عمده همچنان ادامه دارد و بر روش و جوهره سیاستگذاری انرژی کشورهای
عضو آژانس بینالمللی انرژی(IEA) تأثیر گذاشته است. این
تکامل دارای جنبههای بسیاری است که عمدتاً ”اصلاحات سامان بخشانه“ خوانده میشوند
که شامل نوبسازمانــدهی صنعــتی، بــازرگانی و شــرکتگرایی، شکســت انحصــارات،
تــرویج رقابت، گرهگشاییهای قانونی، دستیابی آزاد به شبکهها و مقررات زدایی
قیمتها، خصوصی شدن نهادهای دولتی انرژی است. نوسازماندهی و بازسازی تشکیلاتی صنعت
برق از مهمترین مباحث سیاستهای امروز انرژی است. تجربه کشورهایی که این فرآیند، را
طی کرده و میکنند، معنی و مفهوم و مزایای آزادسازی و مقررات زدایی از طریق تازه
واردان آهن به بازار، رقابت بیشتر، هزینههای کمتر و امکان عرضه و انتخاب
گستردهتر مصرفکنندگان و امثال آن میتواند مورد الهام قرار گیرد. کلید حل مسایل
گفته شده خلق ساختار درست صنعت و تعریف چارچوبهای سامان بخشی آن، تضمین انرژی و
حفظ محیط زیست است و میتواند منجر به ایجاد بازار جهانی مبادله شود.
مقررات
زدایی بخش برق: مرزهای نو
در سالهای اخیر صنعت عرضه برق در
کشورهای عضو IEA
دچار دگرگونیهای عظیم از وجه ساختاری شده است. این دگرگونیها در زمینه مقررات
زدایی و مالکیت و حرکتی از مفهوم سازمانهای یکپارچه برق ـ تولید، انتقال و توزیع ـ
و رفتن به سمت رقابت بیشتر در تولید و عرضه (و در واقع بازرگانی خدمات برق) رخ
داده و ادامه دارد.
نیروی محرکه تحولات یاد شده، آگاهی از
این نکته است که تولید برق، انحصاری طبیعی نیست و بدین ترتیب تغییرات ساختاری در
تولید، انتقال و توزیع تشدید شده است. نشانههای اولیه گویای آن است که بازار
رقابتی با مقررات مؤثر کارآمد بوده و میتواند سبب پدیدآمدن ظرفیتهای جدید با
هزینهای کمتر شود. آزادسازی برق و گاز نزدیک به یک دهه است که در اتحادیه اروپا
مورد بحث قرار دارد. در سال 1992 کمیسیون اروپا بحث بازار داخلی برق [در چارچوب
جامعه اروپا و کشورهای عضو] را مطرح کرد که بارزترین نکتههای آن عدم تبعیض در
مورد ساخت و انتقال، آزادسازی مدیریت و دسترسی شخص ثالث بود.
مقررات
زدایی و محیط زیست
حرکتهایی که در جهت مقرراتزدایی بخش
برق انجام گرفت سبب افزایش نگرانی در مورد پیامدهای زیست محیطی آن شد. این مسئله
در بررسی اخیر IEA
مورد توجه قرار گرفته زیرا احتمال میرفت با توجه به بازرگانی انرژی برق بین مرزها
و افزایش رقابت، امکان بروز آثار غیرمطلوب زیست محیطی بیشتر شود. در نهایت بررسی
آژانس بینالمللی انرژی نتیجه گرفت که رقابت ـ چه در بازارهای بزرگ یا منطقهای ـ
میتواند در بردارنده آثاری سودمند برای محیط زیست باشد. این رقابت به معنای هزینه
کمتر نیز هست. استفاده بیشتر از گازطبیعی به عنوان سوخت اولیه و ورودی نیروگاهها
میتواند آثار مثبت زیست محیطی داشته و باعث کاهش انتشار گازهای آلاینده NOx|
CO2| SO2 شود. ساختن تأسیسات بزرگ برق آبی به
لحاظ زیست محیطی با چالش روبروست و از سوی دیگر توان کشورهای عضو IEA ـ غیر از نروژ و کانادا ـ در ساختن تأسیسات
جدید برق آبی بالنسبه محدود است. در اینجا به بررسی وضعیت برق کشورهای عضو آژانس
بینالمللی انرژی میپردازیم:
کانادا
داراییهای کانادا و منابع و ظرفیتهای
بالقوه انرژی آن با وجود نفت، گاز، زغالسنگ، اورانیوم، زیست توده (بیوماس) و برق
آبی بالاست. این کشور به لحاظ منابع انرژی خودکفاست و زغالسنگ، نفت، گاز و برق به
ایالات متحده صادر میکند. کانادا کشوری فدرال است و به موجب قانون اساسی آن،
ایالتها خود مالک منابعشان هستند و توسعه آن را خود قانونمند میکنند، اما مسئولیت
کل سیاست اقتصادی، بازرگانی بین ایالتی، توزیع منطقهای و بازرگانی بینالمللی با
دولت فدرال است. مسئولیت سیاستگذاری انرژی با وزارت انرژی، معادن و منابع است.
شورای ملی انرژی نهاد مستقل سامان بخشی است که مستقیماً به وزیر انرژی، معادن و
منابع گزارش ارائه میدهد و تنظیم کننده نظام صادرات و واردات انرژی در سطح
بینالمللی و بین ایالتی و روابط قانونی مربوط به استفاده از شبکههاست.
فرانسه
فرانسه متکی به واردات 90 درصد از
هیدروکربورهای مورد نیاز خود است اما به دلیل سیاست پایدار و پویایی انرژی، در کل
از وضعیت مناسبی بهرهمند بوده است. این سیاست در جهت کاهش وابستگی به منابع انرژی
وارداتی طراحی شده است. برق هستهای عمدهترین منبع برق این کشور است و به این
لحاظ پس از ایالات متحده در جایگاه دوم جهان قرار دارد.
فرانسه دولتی یکپارچه اما با سیاست
عدم تمرکز است و واگذاری اختیارات به مناطق را دنبال میکند. مسئولیت سیاستگذاری
انرژی با مجمع عمومی انرژی و مواد خام وزارت صنعت است. بخش انرژی در تسلط دولت و
صنایع دولتی ـ از جمله EDF
(الکتریسیته دوفرانس)، ”کربن فرانسه“ و CEA (کمیساری انرژی هستهای) است. EDF و CDF به موجب قانون 8 آوریل 1990 ملی شدند. مهمترین هدفهای سیاست انرژی
فرانسه عبارتند از:
·
مؤسسه تولیدات بومی بخصوص انرژی هستهای تحت شرایط [مناسب]
اقتصادی.
·
گسترش انواع انرژی مورد استفاده با نگاهی به کاهش واردات.
·
توجه گستردهتر به محیط زیست.
·
ترویج کارایی و جایگزینی انرژی.
·
بنیادگذاری بازار متحد انرژی اروپا.
·
همکاری بینالمللی به خصوص با کشورهای شرق اروپا.
EDF سازمانی یکپارچه (تولید، توزیع و انتقال)
است. انحصار انتقال و صادرات و واردات برق را دارد، 90 درصد تولید برق و 95 درصد
توزیع برق با آن است. به دنبال قانون سال 1992 که آزادسازی عملیات نفت بود، نیاز
به بازاندیشی در مورد سیاستهای اصلاحات ساز و کارها در زمینه کنترل دولت و سامان
بخشی عرضه انرژی و تلاشهایی جدیدتر برای افزایش کارایی مطرح شد و برخی موارد به
عمل تبدیل گشت. یک نیاز عمده بازسازی بخش برق فرانسه، لزوم سازگاری آن با مقررات انرژی اتحادیه
اروپاست. دولت فرانسه پذیرفته است که وضعیت انحصاری واردات، صادرات و انتقال EDF از نگاه بلوغ صنعتی و نیاز به ترویج کارایی
بیشتر نمیتواند پذیرفته باشد. به هر شکل فرانسه در زمینه آزادسازی بازار برق به
اتحادیه اروپا متعهد است. با توجه به پیشرفت سیاستهای انرژی اروپا، نامطمئنیهایی
در زمینه هدفهای سیاستگذاری و مقاصد فرانسویها بروز کرد و بیان آشکار راهبرد و
ترسیم چارچوبی شفاف برای تمام عاملان این بازار را ضروری جلوه میدهد. به هر شکل
به رغم وجود تمرکز در سیاستگذاریها، دولت فرانسه آمادگی خود را برای شفافتر شدن
و گشودگی بیشتر بازار انرژی، طرح ایجاد مؤسسهای مستقل برای سامانبخشی صنعت برق
اعلام داشته است.
هلند
اقتصاد انرژی هلند تحت تأثیر گاز است
که بیش از نصف نیاز انرژی آن را تأمین میکند و این بالاترین نسبت در دنیاست. هلند
یکی از سه صادرکننده عمده گاز به کشورهای اروپایی عضو OECD است. در زمینه انرژیهای تجدیدپذیر بخصوص
انرژی برق حاصل از توربینهای بادی تولید مشترک برق و گرمایش، هلند جایگاهی ویژه
دارد. هلند دارای ساختار سیاسی غیرمتمرکز است اما مسئولیت هماهنگی سیاستهای انرژی
با دولت ملی است، بخشی از مسئولیت انرژی با وزارت امور اقتصادی بوده اما مورد
مربوط به استقرار تأسیسات انرژی در دست شهرداریهاست. در زمینه صنایع شبکهای (برق،
گازطبیعی، گرمایش ناحیهای) مالکیت مختلط است و شرکتها و صنایع به اتحادیههایی
وابستهاند که فعالیتهایشان را هماهنگ کرده و زمینه برنامهریزیهای بلندمدت را
فراهم میآورد.
برق هلند متشکل از چهار شرکت تولید
منطقهای و 36 شرکت توزیع است که تماماً متعلق به نهادهای استانی و شهرداریها
هستند. در واقع قدرت دولت در توان نفوذ آنها بر عاملان کلیدی و اصلی و آمادگیشان
برای توافق با راهبردهای کلی دولت نهفته است. این رویکرد در فرمولبندی سیاست
انرژی مزیتهای عمدهای داشته و سبب میشود که دولت بتواند مسبب ایجاد و ترویج
سیستمهای عرضه انعطافپذیر و ایمن و همچنین کاهش سهم نفت (چه به عنوان انرژی
اولیه و یا نهایی) شود.
پرتغال
این کشور 15ـ10 درصد منابع اولیه
انرژی مورد نیاز خود را داشته و بیشترین سهم در این میان مربوط به برق آبی است (که
خود متکی بر ریزش باران است)، زغال و منابع تجدیدپذیر در این میان سهم اندکی
دارند. پرتغال به لحاظ ساختار حکومتی یکپارچه بوده و سیاستهای انرژی را عمدتاً
دولت مرکزی طراحی و پیاده میکند. مسئولیت اصلی با وزارت صنعت و انرژی است اما
”وزارت محیط زیست“ که در سال 1990 تأسیس شد نیز در این مسئولیت سهیم گشته است.
تا سالهای اخیر بازار انرژی به شدت از
سوی دولت کنترل میشد و انحصارات دولتی وجود داشت، اما در حال حاضر این کشور به سوی
بازار باز انرژی حرکت میکند تا بتواند تعهدات خود را در مقابل جامعه اروپا به
تحقق رسانیده و محدودیتهای سابق در مورد شرکتهای خصوصیـ و همچنین شرکتهای ملی شده
در سال 1994ـ را برطرف کند. هدفهای اصلی سیاستهای انرژی پرتغال عبارتند از:
·
ترغیب استفاده کارآمد و کارساز از انرژی
·
گسترش نوع و منابع عرضه انرژی
·
ترغیب به استفاده از منابع بومی در شرایط رقابتی
·
ترویج مدیریت کارساز انرژی
·
به حداقل رساندن آثار منفی استفاده از انرژی بر روی محیط زیست
دولت در جستجوی راههایی است که بر مبنای آن درهای بازار انرژی
را به روی رقابت و سرمایههای خصوصی باز کند. تدوین یک سیاست ملی انرژی (NEP) و سناریوهای مختلف واگذاری امتیازات و
مسئولیتها به بنگاههای اقتصادی (و ارزیابی پیامدهای آن) در دستور کار قرار دارد.
شرکت برق پرتغال EDP
دولتی است و در حال حاضر مسئولیت تولید، انتقال و توزیع برق در سراسر این کشور را
بر عهده دارد.
اسپانیا
این کشور دو سوم انرژی اولیه مورد
نیاز خود از جمله نفت را دارد اما مهمترین منبع انرژی بومی آن انرژی هستهای و
زغال است و البته گاز، نفت و برق آبی سهم اندکی دارند.
اسپانیا حکومتی غیرمتمرکز شامل 16
ایالت است که هر کدام پارلمان محلی دارند، اما دولت مرکزی حق انحصاری قانونگذاری
در مورد معاون و انرژی را برای خود محفوظ نگه داشته است. نواحی و ایالات خودگردان
هر کدام مسئول تولید و توزیع انرژی مورد نیاز خود هستند. گرچه بسیاری از تأسیسات
بخش انرژی خصوصی است اما شرکتها و آژانسهای دولتی نیز وجود دارند که به رغم کاهش
نفوذ دولت در سالهای اخیر، همچنان نقش مهمی در انتقال برق، نفت و گاز ایفاء
میکنند. سیاست انرژی را وزارت صنعت، تجارت و گردشگری هدایت میکند. هدفهای عمده
این سیاستها و طرحها عبارتند از:
·
تأمین و عرضه مطمئن انرژی در بهترین شرایط، کیفیت، کمیت و قیمت
·
بهبود رقابت در بخش انرژی
·
افزایش کارایی انرژی توأم با رعایت ملاحظات زیست محیطی
اسپانیا در حال حاضر درصدد آزادسازی کنترلهای سختی است که بیش
از 60 سال تداوم داشته و همچنین در مراحل پایانی گذار از روند تصمیمگیری متمرکز
به غیرمتمرکز و مبتنی بر پاداش و امتیاز و همچنین از مالکیت دولتی به خصوصی و
بالاخره از انحصار به رقابت است.
سوئد
میزان استفاده این کشور از انرژیهای
اولیه برحسب واحدها و شاخصهای محصول ناخالص ملی وسرانه بالاتر از میانگین کشورهای OECD است. منابع بومی انرژی شامل برق آبی، هستهای
و همچنین سوختهای جامد است. سوئد تمام نیازهای زغالسنگ، نفت و گاز خود را وارد
میکند. به دنبال بحران فنی سال 1973 دولت سوئد چرخشی در سیاستهای خود ایجاد کرد
که به نفع برق و عمدتاً برق هستهای بود. اینک سهم برق هستهای به 50 درصد میرسد
(سهم برق آبی و هستهای در کل 95 درصد تولید این کشور است).
سوئد به لحاظ ساختار سیاسی کشوری
یکپارچه است اما دارای مؤسسههای محلی فعال است. طراحی و پیشبرد سیاستهای انرژی با
دولت مرکزی است که براساس توافق با تمامی دستاندرکاران صنایع انرژی حاصل میشود.
به هر شکل سیاستهای عمده انرژی را پارلمان تصویب میکند و مسئولیت اصلی با وزارت
صنعت و بازرگانی است. با وجود این وزیران دیگراز جمله محیط زیست در این زمینه
فعالاند. NUTEK
مجمع ملی توسعه صنعتی و فنی از سال 1991 تشکیل شد که در واقع جایگزینی بر ادارة
پیشین انرژی بود. بخش انرژی سوئد دارای آرایشی متشکل از دولت مرکزی و حکومتهای
محلی همراه با بنگاههای اقتصادی دولتی و خصوصی است، این تقسیمبندی امکان نفوذ
دولت را فراهم میکند.
نتیجهگیری
بخش انرژی در تمام جهان امروز در حال
گذار از شرایطی پر چالش است. صنعت برق نیز که برای اقتصاد نوین ضروریترین به نظر
میرسد، در بسیاری از نقاط جهان دستخوش تغییراتی بنیادی است. گشایش روزافزون
بازارهای برق، شکست انحصارات و فاصلهگیری از ساختارهای عمودی یکپارچه قدیمی یعنی
تولید، انتقال و توزیع در یک مجموعه و گسترش رقابت به نفع مصرفکنندگان و افزایش
حق انتخاب عرضه کننده برق از سوی مشتری ... همه وهمه در جهت این تفکر هستند که
دیگر باید اندیشة ”سازمان هرچه بزرگتر باشد، بهتر کار میکند“ را به بایگانی و
حافظه تاریخ سپرد و تفکر ”هرچه هوشمندتر و کارآمدتر، بهتر“ را رواج داد.
منابع اولیه تولید برق در جهان امروز
و فردا متنوعتر و گستردهتر شده و منابع تجدیدپذیر و پایانناپذیر در کنار منابع
سوخت فسیلی سنتی جای خود را باز میکنند. این تنوع نوعی تمرکز در سیاستگذاری را
ایجاب میکند یعنی وجود سازمانهای متعدد سیاستگذار هرکدام در زمینه یک منبع انرژی
خاص باعث کاهش بهرهوری و کارآمدی و افزایش خسارات، تلفات و واپس ماندن از روند
جهانی حرکت صنایع انرژی میشود. بسیاری از ادغامهایی که امروزه در صنعت جهانی شدة
برق صورت میگیرد در جهت استفاده از آثار همافزایی (Synergy
Effect) در زمینههای
مدیریتی، تکنولوژی و بازار است.
در تعیین ساختار و مدیریت انرژی در هر
کشور، وجود یا دسترسی به منابع اولیه تولید برق عنصری تعیین کننده است. در جهان
امروز برق، همگرایی صنایع گازطبیعی و برق به واقعیت تبدیل شده است. به نظر میرسد
قرارگیری مجموعه آب و برق ایران تحت یک مدیریت ناشی از تقلید از مدل امریکایی و در زمانی است که سد دز
توسط شرکت ”تنسی والی“ ساخته میشد که با توجه به ظرفیت بالفعل و بالقوه برق آبی
در بهترین شرایط ادامه این ساختار در وضعیت فعلی و با توجه به تحولات جهانی در این
زمینه چندان منطقی نمینماید.
طبیعی است که تفکیک ناگهانی وظایف و
انتقال آن به مجموعهای به نام وزارت انرژی که به تفصیل تعریف نشده باشد، نتیجهای
جز سردرگمی و آشفتگی نخواهد داشت. ایجاد یک شورای سیاستگذاری انرژی در مرحله اول
و همچنین یک نهاد مستقل تنظیم روابط قانونی سازمانها و نهادهای مسئول تولید، تأمین
و عرضه انرژی میتواند پیش درآمدی مناسب برای یک سازمان سیاستگذار و کنترلکننده
تولید و تأمین انرژی باشد.
مراجع
1-
Energy Policies Of IEA Countries
1996 Review International Energy Agency.
2-
The Role Of IEA Governments in
Energy: A Survey 1992 International Energy Agency.
3ـ
دوره سال 1999 هفته نامه MEED، ماهنامه PEI و دوماهانه Global Energy.