hc8meifmdc|2010A6132836|ecommercewebsitedesign|tblnews|Text_News|0xfdffd984000000002508000001000400
مردمسالارى در بینش و منش امام على علیه السلام
سید مرتضى هزاوهاى ×
مقدمه
واژه مردمسالارى چندى است که در ادبیات سیاسى جامعه
ما رواج یافته و مورد بحث و مداقه صاحب نظران داخلى و خارجى، محافل آکادمیک و
دانشگاهى، مطبوعات و رسانهها و احزاب و تشکلهاى مختلف سیاسى قرار گرفته است.از
سوى دیگر، امسال به ابتکار مقام معظم رهبرى به نام مبارک امیرمؤمنان علىعلیه
السلام مزین گشت و با این امر بسترى فرهنگى - تحقیقاتى در راستاى شناختبیشتر
ابعاد وجودى آن حضرت در جامعه ما فراهم آمد.با توجه به این که همه مفاهیم و کلمات بسته
به فضاى فرهنگى و ارزشى خاص حاکم بر جامعه، مىباید مورد استفاده قرار گیرند و
طبعا در جمهورى اسلامى نیز واژههایى چون دموکراسى یا مردمسالارى، جامعه مدنى در
چارچوب هنجارها و نرمهاى خاص جامعه مورد نظر است، و نیز با عنایتبه سابقه درخشان
حکومت دینى امام علىعلیه السلام در مقطعى خاص در امت اسلامى که مردمسالارى به
مفهوم حقیقى را تجلى مىبخشید و امروز نیز بشر نیازمند چنان نظم اجتماعى بر پایه
معنویت است، تصمیم گرفتم که با اشاره به دیدگاههاى نظرى و سیره عملى امام على به
تبیین این موضوع بپردازم. (1) آنچه گرد آمده، نه در حد و اندازه عظمت
آن شخصیتبى بدیل که در حد بضاعت اندک و با توجه به رعایت اختصار بوده است.
بخش اول، نقش مردم در شکلگیرى حکومت دینى و نظام سیاسى
یکى از مباحث مهم در شکلگیرى نظامهاى سیاسى و تاسیس
نهادهاى حکومتى مساله مشروعیتسیاسى است.منظور از مشروعیتسیاسى به طور خلاصه،
عامل عقلانى توجیه اعمال قدرت سیاسى استیا به عبارت دیگر، عامل یا عنصرى است که
قدرت برهنه و عریان را به اقتدار مورد پذیرش مردم تبدیل مىکند.در این جا قصد بحث
درباره مبناى مشروعیتسیاسى در حکومت دینى و تمایز مقبولیت و مشروعیت در نظریه
حکومت دینى نداریم ; اما به طور مختصر مىتوان گفتحکومتى مشروعیت دارد که مردم از
روى رضا و رغبت اوامر حکومت کنندگان را بپذیرند.در دیدگاه اسلامى به مساله
مشروعیتحکومت از دو زاویه نگاه شده است:
الف) دیدگاه دولت - امامت (دیدگاه تشیع) :
این دیدگاه خود داراى دو مرحله ظهور و غیبت است.در
زمان ظهور امام، تشیع امامت را یک بحث اعتقادى در امتداد نبوت مىداند و آن را جزو
اصول مذهب خود و روایات (3) آن را عهد الهى مىداند که از سوى خدا با
ائمه بسته شده و مشروعیتحکومت ائمه بدین سان تنها از ناحیه خداوند است و حتى وصیت
امام هم منشا مشروعیت امام بعدى نیست.البته در این دیدگاه میان مشروعیت و مقبولیت
تمایز وجود دارد، یعنى حکومت ائمه که مشروعیت الهى دارد، هیچ گاه به زور بر مردم
حکومت نخواهد کرد; به عبارت دیگر، با پذیرش مردم قدرت و توان اعمال مىیابد ; اما
در عصر غیبتبحثهاى فراوانى درباره مشروعیتحکومت در این دوره صورت گرفته است و
ثمره آن مباحث، سه نظریه مختلف است که ذکر همه آنها از حوصله این مقاله خارج است و
فقط فهرست گونه به آنها اشاره مىشود:
1.نظریه ولایت نیابى:
شیعه - برخى از علماى شیعه و از جمله امام خمینىقدس
سره - با استناد به آیات و روایات، ولایت فقها را نیز در امتداد ولایت ائمه قرار
مىدهند به عبارت دیگر، آن را یک بحث کلامى مىدانند نه فقهى، و وظایف و اختیارات
آنان را کما و کیفابه فقها نیز تسرى مىدهند.امام خمینىقدس سره با تمسک به آیهاى
که مىفرماید: «ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الى اهلها و اذا حکمتم بین الناس
فاحکموا بالعدل» (4) و روایتى که در ذیل این آیه آمده است مىگوید:
«ان تؤدوا الامانات الى اهلها» مربوط به ائمه معصومین است و «اذا حکمتم بین الناس
فاحکموا بالعدل» مربوط به امراست و آیه پس از آن که به آیه اولى الامر (5) معروف
استخطاب به جامعه مسلمانان است. (6)
2.نظریه توکیل:
برخى از علماى شیعه معتقدند در عصر غیبت فقیه پس از
انتخاب از سوى مردم، به وکالت از آنان به اداره امور خواهد پرداخت ; پس چنین
وکالتسیاسى مبناى مشروعیتحکومت فقیه در عصر غیبت است و حکومت نوعى قرارداد و
معاهده بین مردم و فقیه منتخب تلقى مىشود و بیعت هم تمامیتیافتن این قرارداد
است. (7)
3.نظریه حکم شرعى:
بر اساس این نظریه در عصر غیبت، فقیه به حکم شرع موظف
به حکومت کردن و تشکیل حکومت است و مردم هم وظیفه متابعت دارند; نه نیابت در کار
است و نه وکالت از سوى امام یا مردم.بدین سان حکومت و ولایت فقیه از احکام شرعى
مستقلى تلقى مىشود. (8)
ب) دیدگاه خلافت - دولت:
این دیدگاه به نظریه اهل سنت درباره حکومت مىپردازد و
به مبانى شورا و بیعت در ایجاد مشروعیتسیاسى حکومت در اسلام تاکید مىکند که به
دلیل رعایتحوزه بحث از توضیح آن خوددارى مىشود.
گذشته از این مباحث تئوریک، مقصود بیان جایگاه مردم در
تشکیل حکومت دینى و نظام سیاسى بر اساس بینش و منش حکومتى امام على بود.در این
زمینه با نگاهى به عملکرد (سیره عملى) و بیانات حضرت على در نهج البلاغة، چنین
استفاده مىشود که از دید آن حضرت مردم مسلمان در قبال حکومت دینى پنج
مسؤولیتخطیر و مهم بر عهده دارند که در ذیل به آنها اشاره مىشود:
1.تاسیس و برپایى حکومت دینى منوط به پذیرش قانون و حاکم اسلامى از ج
انب مردم است:
صرف نظر از تمایز مشروعیت و مقبولیت و داورى در زمینه
آن، فىالجمله این حق براى مردم وجود دارد و باید که حاکمان اسلامى را خود انتخاب
کنند و پس از انتخاب از آنان آگاهانه حمایت و تبعیت نمایند.حضرت امیر در جاى جاى
نهجالبلاغه و کتب دیگر به این موضوع پرداختهاند ; براى نمونه به چند مورد اشاره
مىکنیم.
و الواجب فی حکم الله و حکم الاسلام على المسلمین بعد
ما یموت امامهم او یقتل ضالا او مهتدیا، مظنونا کان او ظالما حلال الدم او حرام
الدم، ان لا یعلموا عملا و لا یحدثوا حدثا و لا یقدموا یدا او رجلا و یبدوا شیئا
قبل ان یختاروا لانفسهم اماما عفیفا عالما ورعا عارفا بالقضاء و السنة یجمع امرهم
و یحکم بینهم ما یاخذ للمظلوم من الظالم و...; (9) بر مسلمانان به حکم
الهى و اسلامى واجب است که پس از کشته شدن یامردن رهبرشان - اعم از این که رهبر
گمراه باشد یا اهل هدایت، مورد ستم یا ستمگر، خونش حلال باشد یا حرام - قبل از هر
کار و اقدام، به انتخاب رهبرى براى خویش اقدام کنند که پاکدامن، عالم، پرهیزکار و
آشنا به احکام قضایى و سنت نبوى باشد و سبب وحدت آنان و حکومت (استقرار نظم) در
جامعه آنان شود و داد مظلوم از ظالم بستاند.
یا ایها الناس عن ملاء و اذن هذا امرکم لیس لاحد فیه
حق الا من امرتم و قد افترقنا بالامس على امر، فان شئتم قعدت لکم و الا فلا اجد
على احد; (10) اى مردم، کسى در امر حکومتحقى ندارد مگر آن کس که شما
مامور به حکومت کنید.دیروز بر سر مسالهاى از هم جدا شدیم و اینک اگر دوست دارید و
بخواهید به امر حکومتشما مىپردازم و در غیر این صورت از کسى هم گلهمند نیستم.
در سیره حکومتى امام على چنین مرسوم بود که به
فرمانداران یا استانداران اعزامى خود مىگفتحکم حکومتى را بر مردم بخوانید، سپس
مىفرمود:
فان ولوک فی عافیة و اجمعوا علیک بالرضا فقم فی امرهم
و ان اختلفوا علیک فدعهم و ما هم فیه; (11) اگر با رضایتشما را تبعیت
کردند و وفاق عمومى بر حکومتشما پیدا شد به امر حکومت آنان بپرداز و در غیر این
صورت امر آنان را رها کن.
در سیره حکومتى امام على اهمیتحضور مردم در برپایى
حکومت دینى - هر چند مشروعیت الهى آن به راى مردم نیست - بسیار مورد تاکید قرار
گرفته است. زمانى که پس از قتل خلیفه سوم، مردم به سراغ حضرت آمدند و از او مصرانه
تقاضاى قبول خلافت و رهبرى امت اسلامى را کردند فرمودند: مکرر نزد من آمدید و
رفتید شرطى دارم، اگر قبول کنید کار شما را مىپذیرم و گرنه نیازى به آن
ندارم.گفتند: هر چه بگویى مىپذیریم.حضرت فرمود: بیعت من باید در مسجد و با رضایت
مسلمانان باشد.صبح گاه همه در مسجد حاضر شدند.حضرت به منبر رفت و فرمود: خلافتشما
را خوش نداشتم، ولى اصرار کردید که خلیفه باشم.آن گاه امام پس از ذکر شروط خود،
خطاب به مردم فرمود: آیا رضایت مىدهید؟ گفتند: آرى.فرمود: خداوندا، بر آنها شاهد
باش، و آن گاه با آنها بیعت کرد. (12)
همچنان که گفته شد، اعلام رضایت مردم براى رهبر و
حکومت اسلامى از سوى حضرت امیر به عنوان حق مسلمانان به رسمیتشناخته شده است و
امام اخذ رضایت مردم براى حکومتبر آنان را نه یک امر تشریفاتى که به مثابه شیوه
صحیح حکومت دارى تلقى مىکردهاند و جزء اعتقاد امام بوده است که مردم باید به
حکومت رضایت دهند و از این رفتار امام چنین استفاده مىشود که کارآمدى نظام اسلامى
حتى در صورت قرار گرفتن معصوم در راس آن حکومت و نظام، تنها با مشروعیت الهى تحقق
نمىیابد و محتاج مقبولیت مردمى نیز هست.حتى امام در مواردى به بیعت مردم با خویش
به عنوان مبناى استدلال و برهان در مقابل مخالفان استناد کردهاند و در اولین
نامهاى که به معاویه نوشته، آمده است:
مردمى که با ابوبکر و عثمان بیعت کردند، به همان شکل
نیز با من بیعت کردهاند. (13)
یعنى اگر دلیل مشروعیتخلافت آنها راى مردم بوده است
در مورد حکومت من هم چنین مبنایى وجود دارد و مخالفتبا آن مخالفتبا راى مردم
است.
2.نظارت بر حاکمان منتخب در نظام اسلامى حق دیگر مردم در یک نظام
مردمسالارى محسوب مىشود:
از آن جا که قدرت سیاسى مىتواند به فساد، دیکتاتورى و
استبداد از سوى حاکمان بینجامد، مساله نظارت بر کار حکومت از مهمترین مسائل و در
عین حال پیچیدهترین امور در نظامهاى سیاسى گذشته و حال بوده است و حتى مساله
تفکیک قوا که در نظامهاى جمهورى مورد پذیرش قرار گرفته و مبناى تقسیم وظایف حکومت
است، به عنوان یک ساز و کار نظارتى مورد توجه قرار مىگیرد ; همچنین قوانین اساسى
کشورها به اشکال مختلف تلاش دارند که از یک سو، راه را بر بروز خود کامگى سد کنند
و از سوى دیگر، راه الزام حکومتها به انجام وظایفشان را هموار نمایند. آرمان
مطلوب اسلامى چنین است که انسانها در سایه توجه به خدا و واقعیت روز جزا و این که
خداوند شاهد و ناظر بر اعمال ماست، نوعى کنترل درونى را تجربه کنند که البته
بهترین شکل نظارت با ویژگىهاى خاص آن همین است ; اما به عنوان راهکار عملى به
ویژه در عرصه مسائل سیاسى و حکومتى قابل قبول نیست که به صرف اعتماد به مدیران و
حاکمان و این که آنان مسلمانند و به روز جزا اعتقاد دارند، هیچ گونه نظارتى بر
عملکرد آنان اعمال نشود.از مهمترین راهکارهاى عملى نظارت بر عملکرد حکومت و
حاکمان، نظارت خود مردم به عنوان صاحبان اصلى حکومت است.امام على به این حق مردم
یعنى نظارت بر کار حکومت تصریح کردهاند و به مردمى که با ایشان بیعت کرده بودند
مىفرمود:
الا و ان لکم عندی ان لا احتجز دونکم سرا الا فی حرب و
لا اطوى دونکم امرا فی حکم (14) ; آگاه باشید که حق شماستبر من که
چیزى را از شما مخفى ندارم مگر در مسائل نظامى و امور جنگ (که قطعا باید پوشیده
بمانند) و یا این که کارى را مگر آن جا که حکم شرع در کار باشد، بدون در نظر گرفتن
خواست و نظر شما انجام ندهم.
امام على در موارد متعددى بنابر نظر و نظارت مردم بر
کار حاکمان و والیان، حاکمان متخلف را عزل مىکرد و این به معناى احترام به نظارت
عمومى بر کار دولت است.داستان سوده (از زنان صدر اسلام) و شکایت او از یکى از
والیان حضرت در تاریخ مشهور است که مىگوید: وقتى از ظلم مامور على به او
شکایتبردم و گزارش دادم.حضرت بى درنگ بر روى قطعه پوستى خطاب به آن حاکم چنین
نوشت:
فاذا قرات کتابی هذا فاحتفظ بما فی یدک من عملنا حتى
یقدم علیک من تقبضه منک; (15) وقتى نامه مرا خواندى، آنچه از کار ما
(ماموریت) در دست تو استحفظ کن تا کسى به سراغت آید و آنها را از تو تحویل بگیرد.
یکى از اقدامات مهم و عملى آن حضرت براى تحقق نظارت
مردم، تشکیل «ولایة المظالم» بود که به صورت دادگاهى منحصرا به شکایات مردم از
دولت و ماموران دولتى رسیدگى مىکرد.همچنان که ملاحظه مىشود، امام علىعلیه
السلام هم در مرحله تئورى و نظر، نظارت مردم بر حکومت و حاکمان را یک حق مسلم براى
مردم مىداند و هم ساز و کارىهاى لازم براى تحقق آن را فراهم مىآورد.
3.مشاوره و نصیحت گرى به حاکمان ویژگى یک نظام مردمسالار دینى از
دیدگاه امام على محسوب مىشود:
امام على با درک محدودیتهاى بینش و توانایىهاى
حاکمان و این که آنان به ویژه در شرایط خاص اقتدار که قرار مىگیرند، بیشتر در
معرض خطا و اشتباه هستند، براى مردم به طور عموم و براى آگاهان جامعه به طور خاص
نقش ویژهاى در مشاوره و نصیحتگرى به حاکم یا حاکمان قائل است و حتى آن را یک
وظیفه، هم براى حاکمان و هم براى مردم و آگاهان تلقى مىکند.وظیفه آگاهان و مردم
است که با بیان حقایق - گرچه تلخ باشند - به اصلاح ساختار حکومتى کمک کنند و از
ایجاد انحراف در مسیر حکومت مردمسالار دینى و عدالت گستر جلوگیرى نمایند و وظیفه
حاکم است که خویش را براى پذیرش این حقایق و نصایح آماده کند و هیچ گاه از این
نصایح و حقایق غافل نشود و حتى استقبال کند.
حضرت امیر در سخنانى به حاکمان گوشزد مىکند که با اهل
اندیشه و فکر همنشینى و گفت گو داشته باشند و مىفرماید:
و اکثر مدار سة العلماء و مناقشة الحکماء فی تثبیت ما
صلح علیه امر بلادک و اقامة ما استقام به الناس قبلک (16) ; با
دانشمندان فراوان گفت و گو کن و با حکیمان فراوان سخن در میان نه، در آنچه کار
شهرهایت را استوار دارد و نظمى را که مردم پیش از تو بر آن بودهاند برقرار.
این فراز از سخنان حکیمانه حضرت على که در عهدنامه
ایشان به مالک اشتر آمده است، ناخودآگاه انسان را به یاد سخن افلاطون مىاندازد که
معتقد بود یا حاکمان باید فیلسوف گردند و یا فلاسفه حاکم شوند و آن را بهترین شکل
کومتخردمندانه مىدانست.در بیان دیگرى، آن حضرت که داراى مقام عصمتبودهاند، فرض
خطا کردن خویش را نیز مىپذیرند و بزرگوارانه از مردم مىخواهند که او را در امر
حکومت دارى و اداره جامعه یارى دهند و از ارائه حقایق و اطلاعات و مشاورههاى لازم
کوتاهى نکنند:
فلا تکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل.فانى لست فی
نفسی بفوق ان اخطئ و لا امن ذلک من فعلی الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به
منی; (17) از گفتن حق یا راى زدن در عدالتبازنایستید که من نه برتر از
آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت
کند که از من بر آن تواناتر است.
حضرت با این بینش و منش در حکومت دارى، فضایى باز و به
اصطلاح امروز دموکراتیک را به روى مردم و منتقدان جامعه مىگشاید تا با آزادى کامل
ایرادات، اشکالات و پیشنهادات خود را در جهت اصلاح هر چه بیشتر امور به او عرضه
کنند و حتى به حاکمان توصیه مىکند کسانى را بیشتر پذیرا باشند و بر دیگران مقدم
بدارند که به گفتن حقایق تلخ بیشتر اقدام مىکنند و حاکم را در غیر حق و عدل کمتر
یارى مىکنند:
و لیکن اثرهم عندک اقولهم بمر الحق لک و اقلهم مساعدة
فیما یکون منک مما کره الله لاولیائه واقعا ذلک من هواک حیث وقع; (18) و
آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید و در آنچه کنى یا
گویى و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد کمتر یارىات کند.
وجود روحیه نصیحت گرى و خیرخواهى نسبتبه حاکمان نه
تنها نشانه ضعف نظامهاى سیاسى محسوب نمىشود، بلکه نشان دهنده پویایى و زنده بودن
جامعه سیاسى و بلوغ سیاسى مردم و حتى بلوغ علمى و فرهنگى آنان است و از سوى دیگر
نشاندهنده علاقه و عشق مردم به نظام سیاسى حاکم و رهبران آن است، زیرا مردم براى
دوام حکومت و پیشگیرى از زوال آن و تثبیت نظام سیاسى به خیرخواهى مشفقانه و نصیحت
گویى به حاکمان مىپردازند.حضرت امیر دقیقا این امر را نشانه توسعه سیاسى در یک
جامعه انسانى مىدانند و مىفرمایند:
و لا تصح نصیحتهم الا بحیطتهم على ولاة الامور و قلة
استثقال دولهم و ترک استبطاء انقطاع مدتهم; (19) و خیرخواهى و
نصیحتگرى آنان (مردم براى حکومت) جز با احاطه و اشراف آنان بر حاکمان و این که
دوام حکومت آنان را سنگین نشمارند و گفت و گو از دیر ماندن آنان بر سر کار را
واگذارند، راست نیاید.
یعنى مردم وقتى حقیقتا به نصیحت رهبران خویش روى
مىآورند که خواهان اداره حکومت و نظام سیاسى موجود باشند و تحمل دولتها بر آنان
گران نباشد و آنها را از خود بدانند.به هر حال مبحث نصیحتبه رهبران جامعه از
ظرایف و لطایف حکومت دارى در اسلام محسوب مىشود و با عنوان خاص «النصیحة لائمة
المسلمین» (20) در میان آرا و نظریات فلاسفه و فقهاى اسلامى مورد بحث
و مداقه قرار گرفته است (21) ; بنابراین یکى از حقوق واجب رهبر بر مردم
از زبان امیرمؤمنان نصیحت رهبر و حاکم اسلامى است که فرمود:
ایها الناس ان لی علیکم حقا و لکم علی حق فاما حقکم
على فالنصیحة لکم و توفیر فیئکم علیکم و تعلمیکم کیلا تهجلوا و تادیبکم کیما
تعلموا و اما حقى علیکم فالوفاء و بالبیعة و النصیحة فی المشهد و المغیب و الاجابة
حین ادعوکم و الطاعة حین امرکم; (22) مردم، مرا بر شما حقى است و شما
را بر من حقى.بر من است که از خیرخواهى شما دریغ نکنم و حقى را که از بیت المال
دارید، نگذارم، شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید و آداب آموزم تا بدانید ; اما حق
من بر شما این است که به بیعت وفا کنید و در نهان و آشکارا حق خیرخواهى ادا کنید،
چو شما را بخوانم بیایید و چون فرمان دهم بپذیرید و از عهده برآیید.
در حقیقتحضرت در این بیان کوتاه انتظارات حکومت از
مردم و انتظارات مردم از حکومت را تبیین فرمودهاند.نکته قابل توجه در این زمینه
آن است که انتقاد کردن، بیان حقایق تلخ به حاکمان و توجه دادن آنان به انحرافات و
کژىها، مانع اطاعت از حاکم و نظام اسلامى و قوانین آن نیست ; به عبارت دیگر،
همچنان که مردم موظف به ارائه دیدگاههاى خیرخواهانه خویش هستند، موظف به اطاعت از
حاکم در مواقع لزوم نیز مىباشند.
4.سؤال و استیضاح از عملکرد حاکمان و حکومت از دیگر نقشهاى مردم در
یک نظام مردمسالارى تلقى مىشود:
سؤال و استیضاح دو نمود بارز از مشارکتسیاسى مردم است
و از جمله حقوق سیاسى افراد محسوب مىشود و یک نظام مردمسالار در حقیقت نظامى است
که براى مردم حق سؤال و استیضاح از عملکرد و برنامههاى خود را با استفاده از سازو
کارهاى مناسب قائل باشد; به عبارت دیگر، حکومت و نظام اسلامى، حکومت و نظام
پاسخگوست و موظف است هم امکان سؤال و استیضاح را فراهم آورد، هم نسبتبه آن احساس
تعهد و مسؤولیت کند و متعهدانه پاسخگو باشد.اصولا احساس پاسخ گو بودن در مقابل
مردم، حکومتها را از ورود به کژراههها و غلتیدن در دیکتاتورى و استبداد باز
مىدارد. این که جزء اصول اعتقادى ما مسلمانان توجه به ضرورت پاسخ گویى از اعمال
در روز جزاست و معتقدیم یک روز باید در درگاه الهى در قبال آنچه کردهایم پاسخ گو
باشیم و از همه ما سؤال خواهد شد، (23) حکمتى دارد و آن این است که
انسان مسؤول مىسازد و انسانى که در برابر خداوند خود را مسؤول و پاسخ گو احساس
کند، سعى در اصلاح رفتار و حرکت در مسیر صواب خواهد کرد.همین گونه است احساس تعهد
به پاسخ گویى دولتها در مقابل مردم که بى شک اگر دولتها به خواست، نظر و مشکلات
و دیدگاههاى مردم توجه کنند و خود را موظف به حل مشکلات آنان و تحقق آمال و
آرزوهاى آنها - به ویژه در یک جامعه اسلامى - بدانند، توسعه سیاسى در حد بسیار
بالایى تحقق خواهد یافت; البته این مهم محتاج سازوکارهاى حقوقى، اجتماعى - سیاسى و
حتى قضایى لازم است و از جمله نقش احزاب سیاسى در یک نظام اسلامى مىتواند تحقق
بخش این کار ویژه باشد.
حضرت امیر در عهدنامه مالک اشتر چنین مىفرماید:
و ان ظنت الرعیة بک حیفا فاصحرلهم بعذرک و اعدل عنک
ظنونهم; باصحارک فان فی ذلک ریاضة منک لنفسک و رفقا برعیتک و اغدارا تبلغ به حاجتک
من تقویمهم على الحق; (24) اگر رعیتبر تو گمان ستم برد، عذر خود را
آشکارا با آنان در میان بگذار و با این کار آنان را از بدگمانىشان خارج ساز، که
بدین رفتار خود را به عدالت، خوى و عادت مىدهى و با عذرى که مىآورى، به آنچه
مىخواهى مىرسى و آنان را نیز به حق استوار مىسازى.
شفاف سازى مواضع، برنامهها و عملکردهاى یک دولت و
نظام اسلامى کمک بسیار مؤثرى در پیشبرد مقاصد آن و جلب پشتیبانى مردم از نظام
خواهد کرد.
نکته قابل توجه آن است که پاسخ گو بودن رهبران و
مدیران در یک نظام اسلامى در مقابل مردم و پذیرش انتقادات و سؤالات آنان، تعارضى
با پاسخ گویى آنان در مقابل خداوند و روز قیامت ندارد، بلکه در راستا و در تکمیل
آن تحلیل مىشود.قطعا کسانى که به دلیل اعتقادات دینى و آموزههاى اسلامى در برابر
کوچکترین عملکرد خود، احساس مسؤولیت در برابر خدا دارند، هرگز از پذیرش سؤال و
استیضاح مردم شانه خالى نمىکنند، چون پاسخ گویى به سؤال مردم به مراتب سهلتر از
پاسخ گویى در مقابل خداست، و کسى که آماده پاسخ گویى در مقابل خداست، در مقام
پاسخگویى به مردم آمادهتر است.حضرت امیر وقتى گمان کرد که یکى از عاملان حکومتى
اش در بیت المال خیانت کرده استبه او چنین نوشت:
فارفع الى حسابک و اعلم ان حساب الله اعظم من حساب
الناس; (25) حساب خود را براى من باز پس بده و بدان که حساب خدا
بزرگتر از حساب مردمان است.
بدین سان امام تنها بر اعتماد به عاملان خویش و این که
اینان در مقابل خدا پاسخ گو هستند و ان شاء الله مرتکب خلاف نخواهند شد، اکتفا
نمىکند، بلکه حسابرسى از عاملان حکومتخود را در کنار حسابرسى خداوند امرى لازم و
از جمله اسباب و لوازم حکومت دارى صحیح مىداند.
وجود فضاى باز سؤال و استیضاح در جامعه سیاسى و یک
نظام مردمسالار دینى راه را بر هر گونه ستایشهاى افراطى و متملقانه که آفتیک
حکومت مردمى و اسلامى استسد مىکند.بینش و منش حکومتى امام على راه میانه بین مدح
و ستایش چاپلوسانه و مخالفتهاى غیر منصفانه با نظام اسلامى را نشان مىدهد و مردم
را به نقد منصفانه حکومت که مبتنى بر مشاهده محاسن و معایب با هم است دعوت مىکند
و به شدت حاکم اسلامى را از این که بى جهت و افراطى مورد ستایش قرار گیرد نهى
مىکند و مىگوید:
و ان من استحف حالات الولاة عند صالح الناس ان یظن بهم
حب الفخر و یوضع امرهم على الکبر، و قد کرهت ان یکون جال فی ظنکم انى احب الاطراء
و استماع الثناء و ستبحمدالله کذلک و لو کنت احب ان یقال ذلک لترکته; (26) در
دیده مردم پارسا، زشتترین خوى والیان آن است که بخواهند مردم آنان را دوستدار
بزرگمنشى بشمارند و کارهایشان را به حساب کبر و خود خواهى بگذارند و خوش ندارم که
در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن.سپاس خدا را که بر
چنین صفت نزادم و اگر ستایش دوستبودم آن را وا مىنهادم.
گرایش فرهنگ عمومى جامعه به تعریف و تمجید و ستایش
حاکمان و تبعیت محض از آنان و تنزیه مطلق عملکرد آنان باعث مىشود ویژگى منتقدانه
خود را از دستبدهد و عادت رهبران به تکریم و ستایش مانع شنیدن و برتافتن اعتراض و
انتقاد خواهد شد.
5.مخالفتبا حکومت در صورت خروج از مدار شرع و احکام دینى وظیفه مردم
در برابر حکومت است:
بر پایه مبانى کلامى شیعه که حکومت از آن خدا و
ماذونین از جانب اوست، هیچ حکومتى و حاکمى جز در چارچوب قوانین شرع مجاز به حکومت
نیست و در این صورت حکومت او نامشروع و مخالفت در مقابل آن وظیفه است ; البته روشن
است که در این صورت چنین حکومتى وجه و صبغه دینى را از دست مىدهد، چون «لا طاعة
لمخلوق فی معصیة الخالق»; (27) به عبارت سادهتر، حکومت دینى حکومت
احکام و ارزشهاى الهى و دینى در جامعه است که در قالب قوانین اساسى و موضوعه غیر
مغایر با موازین شرع تجلى مىیابد و بدیهى استخروج از این مدار سبب و مجوز عدم
اطاعت از آن خواهد بود. حضرت امیر زمانى که عبداللهبن عباس را براى حکومتبصره
مامور مىساخت، خطاب به مردم فرمود:
یا معاشر الناس، قد استخلفت علیکم عبدالله بن عباس،
فاسمعوا له و اطیعوا امره ما اطاع الله و رسوله فان احدث فیکم او زاغ عن الحق
فاعملونی اعزله عنکم; (28) اى مردم، من عبدالله بن عباس را به عنوان
جانشین خود بر شما حاکم و والى قرار دادم.سخن او را بشنوید و از امر او مادام که
در اطاعتخدا و رسول اوست اطاعت کنید و اگر بدعتى نهاد یا از حق روى گردان شد به
من اطلاع دهید تا او را از حکومت کردن بر شما عزل کنم.
چند نکته قابل توجه در این عبارت وجود دارد: اولا،
ملاک تبعیت از حاکم، حرکت و رفتار او بر مبناى شریعت و حق و احکام الهى است ;
ثانیا، وظیفه مردم نظارت بر کار حاکمان است و در صورت مشاهده خلاف شرع و به حکم
خرد جمعى مسلمانان موظف به برکنارى او هستند ; ثالثا، این برکنارى باید قانونمند و
از طرق قانونى صورت گیرد و در یک نظام حکومتى مردمسالار همه چیز بر وفق قانون
باید صورت گیرد ; از این رو حضرت فرمودند در صورت خروج عبدالله بن عباس از حق به
من اطلاع دهید تا او را عزل کنم، یعنى خودسرانه عمل نکنید و نظم و امنیت جامعه را
برهم نزنید.
اصولا بیعت مردم با حاکم اسلامى بر ملاک تعهد حاکم به
اطاعت از خدا و رسول است; زمانى که مردم براى حکومتحضرت على بیعت مىکردند، همین
شرط را (بیعت گیرندگان) با آنان در میان مىگذاشتند:
نبایعکم على طاعة الله و سنة رسوله و ان لم نف لکم فلا
طاعة لنا علیکم و لا بیعة فى اعناقکم و القرآن امامنا و امامکم; (29) ما
از شما به شرط اطاعت از خدا و رسول خدا بیعت مىگیریم و اگر بر آن وفادار نماندم،
هیچ اطاعتى بر شما نیست و بر گردن شما هم بیعتى نیست.قرآن راهنماى ما و شماست.
بنابراین حکومت دینى متعهد به عمل به مقتضاى شرع است و
اگر حکومتبه تعهد خود عمل نکرد، مردم مجاز به مخالفت از دستورهاى حاکمند ; به
عبارت دیگر، تعهدات مردم و حکومت دینى متقابل است و اگر حکومتبه تعهد خود پایدار
نماند، متقابلا محلى براى وفادار ماندن مردم به تعهدات خود نمىداند.
قیس بن سعد بن عباده، حاکم امام على در مصر، وقتى براى
امام از مردم بیعت مىگرفت، به آنان مىگفت:
فقوموا و بایعوا على کتاب الله و سنة نبیه فان لم نعمل
فیکم بکتاب الله و سنة رسوله فلا بیعة لنا علیکم; (30) برخیزید و بر
ملاک و مبناى عمل به قرآن و سنت پیامبرش با (على) بیعت کنید و اگر ما به کتاب خدا
و سنت رسولش در میان شما عمل نکردیم، هیچ بیعتى بر شما نداریم.
اصولا در بینش و منش حکومتى امام على عمل حاکمان به
تعهدات خود پیشفرض و مقدم بر عمل مردم به بیعت و اطاعت است:
و اذا فعلت ذلک وجبت لله علیکم النعمة ولیعلیکم
الطاعة; (31) اگر من چنین کردم (اشاره به تعهدات خویش در مقابل مردم
است) نعمت دادن شما بر خداست و طاعت من بر شماست.
اصولا هرگونه خروج از مدار شریعت نوعى ستم بر خدا و
مردم تلقى مىشود و مخالفت و سرپیچى مردم از حکومتى که از مدار شریعتخارج گشته
است، در حقیقت مبارزه با ستم و مخالفتبا ستمکار است ; البته همچنان که عدالت
داراى مراتبى است، ستم نیز چنین است و به هر صورت تمکین در مقابل ستمکار جایز
نیست.
بخش دوم، مسؤولیت و وظایف حاکمان منتخب در مقابل مردم
در نظام مردمسالار دینى آنچه در بخش اول آوردم، نقشهاى پنج گانه مردم در قبال
حکومت دینى بود - که البته با رعایت اختصار به آنها پرداختم - اما در بینش و منش
حکومتى امام على مردمسالارى دو سویه است، یعنى نظامى مردمسالار تلقى مىشود که
علاوه بر ابتناى بر راى و رضایت مردم، بتواند کار ویژههاى یک نظام مردمى را هم از
خود بروز دهد; به عبارت دیگر، مردمسالارى حکومتبه این نیست که صرفا مردم با راى
خود آن را سر کار آورده باشند، بلکه این یک بعد قضیه است و بعد دیگر و مهمتر آن
رفتار مردمسالارانه حکومت در انجام وظایف و تعهدات خویش است.این بخش از
مردمسالارى جایگاه رفیعى در بینش و منش حکومتى امام على به خود اختصاص داده است و
به راستى مىتوان در این بینش و منش، شیوه صحیح و حقیقتا دموکراتیک حکومت را
مشاهده کرد.محورهاى عمده این بخش از مردمسالارى در بینش و منش حکومتى امام
علىعلیه السلام چنین است:
1.تلاش حاکمان مردمى در جهت گسترش عدالت در ابعاد مختلف و مبارزه ب
ا فقر و فساد در چهرههاى گوناگون آن:
با نگاهى عمیق به مبانى حکومت در اسلام، به این نکته
پى مىبریم که اصولا حکومت فى نفسه داراى ارزش ذاتى نیست و تنها وسیلهاى براى
تحقق عدالت اجتماعى مطلوب است، و گر چه انبیا و اوصیا همه براى برقرارى حکومت صالح
تلاش کردهاند، اما پیگیرى اقتدار سیاسى از سوى آنان، نه براى خود اقتدار و اعمال
سلطه و حکومت که براى کارآمدىمهم حکومت صالح یعنى گسترش و تعمیم عدالتبوده است ;
البته در این مقاله مختصر پرداختن به این بحث در قرآن و سنت میسور نیست و
خوانندگان مىتوانند به کتب مفید در این زمینه مراجعه کنند. (32) گفتنى
است عدالت در گفتمان دینى به اقامه حق و ازاله باطل تعبیر مىشود، به ویژه در
عرصههاى اجتماعى و سیاسى.در مکالمه کوتاه میان ابن عباس و حضرت امیر به این نکته
اشاره شده است آن جا که حضرت از او پرسیدند: «ما قیمة هذا النعل؟» (حضرت در حال
وصله کردن کفشهاى خود بودند) .گفتم: «لا قیمة لها» .فرمود: «والله لهی احب الى من
امرئکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا; به خدا این را از حکومتشما دوستتر دارم
مگر آن که حقى را برپا سازم و یا باطلى را براندازم» . (33)
هم در گفتار حضرت امیر و هم در عملکرد حکومتى آن حضرت
عنایت و توجه به عدالت جایگاه رفیعى را به خود اختصاص داده است تا آنجا که برخى
حضرت را کشته عدالتخویش خوانده و گفتهاند: «قتل فى محراب عبادته لشدة عدله» و
حتى شخصیت على را در عدالت محورى او خلاصه کردهاند (34) و موارد
فراوانى از اجراى دقیق عدالتبه ستحضرت در دوره حکومت کوتاهش در تاریخ نقل شده
است که همگى مىتواند مورد توجه نظام اسلامى قرار گیرد.حضرت در مقام پاسخ به کسى
که پرسید: «العدل افضل ام الجود؟» فرمود: «العدل یضع الامور مواضعها و الجود
یخرجها من جهتها (35) ; عدل جریان امور را در مجراى طبیعى خود قرار
مىدهد; اما جود باعثخروج آنها از مجراى طبیعى خویش است» .توضیح آن که جود گرچه
یک خصیصه انسانى در وجود جواد و بخشنده محسوب مىشود و از نظر اخلاق فردى بالاتر
از رعایتحقوق دیگران (عدل) قرار گیرد، زیرا در آن نوعى ایثار نهفته است; اما با
نظر به جامعه (و نه شخص بخشنده)، این عدالت است که سبب استقرار جریان امور اجتماعى
در مسیر اصلى و طبیعى است و اتفاقا جود حاکى از آن است که در بخشهایى از جامعه
حقوق تضییع شدهاى وجود دارد و بخشندگان سعى در ترمیم این حقوق تضییع شده دارند.
اصولا حضرت امیر یکى از کار ویژههاى حکومتخویش را پس
از اصرار مردم و بیعتشان با آن حضرت، تحقق عدالت مىداند و مىفرماید:
لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ
الله على العلماء ان لا یقاروا على کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیتحبلها على
غاربها و تسقیت آخرها بکاس اولها; (36) اگر این بیعت کنندگان نبودند و
یاران، حجتبر من تمام نمىکردند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را
بر نتابند و به یارى گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار (حکومت) را از دست
مىگذاشتم و پایانش را چون آغازش مىانگاشتم.
در حالى که در نظامهاى غیر دینى، تبعیض، رفیق بازى،
باند بازى و دهانها را با لقمه بزرگ بستن و دوختن، همواره ابزار لازم سیاست
قلمداد شده و مىشود.در نظام حکومت علوى مهمترین دشمنىها با این مفاهیم و مقولات
است و هدف و ایدهاش مبارزه با این نوع سیاستبازىهاست و کار حکومتبر مدار عدالت
و تساوى همگان در حقوق و نفى تبعیضات نژادى، زبانى و اقتصادى و نسبى است.
توجه به عدالت و رعایتحقوق عمومى از سوى حضرت امیر به
ویژه در مورد نزدیکان خود، شاهکار حکومت مردمسالار علوى است.قصه برخورد قاطعانه
او با عقیل (برادر نابینایش) شنیدنى است.عقیل که در خواستیک من گندم از بیت المال
را براى گذران امور زندگى فقیرانه خود داشتبا آهن گداخته برادر مواجه شد و چنان
فریاد برآورد که بیمار از سنگینى درد به ناله افتد.حضرت به او فرمود: نوحه گران در
سوگ تو بگریند، آیا از آهن پارهاى مىنالى که انسانى به بازیچه آن را گرم ساخته؟
اما تو مرا به آتشى مىکشانى که خداى جبارش به خشم گداخته است (37) و
نیز داستان برخورد او با دخترش زینب، آن گاه که از على بن ابى رافع (نگهبان بیت
المال) گردن بندى را براى عید قربان به عاریه مضمونه گرفته بود، بسیار تکاندهنده
و عبرتآموز است و حضرت فرمود: ابن ابى رافع! همین روز باید آن را پسگیرى و به جاى
خود بگذارى و اگر بعد از این چنین کنى کیفر سختى خواهى شد و چنانچه دختر من زینب
آن گردن بند را به رسم عاریه مضمونه نگرفته بود، اولین زن هاشمى بود که دست او را
به جرم سرقت مىبریدم، (38) یا در مورد امام حسن که از قنبر به اندازه
سهم خودش (به دلیل ورود مهمان به خانهاش) مقدارى عسل (از بیت المال) برداشته بود
که پس از مدتى امام على متوجه شدند و فرمودند حسن را حاضر کنید و چون امام حسن
آمدند، حضرت فرمود: پسرم هنوز مسلمانان حقوق و سهم خود را نبردهاند، تو چرا بردى؟
اگر ندیده بودم که رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم دندان ثنایاى تو را مىبوسید،
تو را تادیب مىکردم، (39) و سپس حضرت پول به قنبر داد تا قدرى عسل
بهتر از آن عسل بخرد و در جاى آن بگذارد.در تاریخ طبرى آمده است: روزى حضرت على از
بیرون شهر صدایى شنید که کمک مىطلبد.نزدیک شد و دو نفر را در حال مشاجره دید.پس
از پرس و جو، معلوم شد شخصى پیراهنى به نه درهم فروخته و خریدار پول تقلبى به وى
داده و یک سیلى هم به او زده است.حضرت ابتدا دستور دادند پولها را عوض کنند و به
فروشنده گفتبراى قصاص آماده باشد.فروشنده گفتبخشیدم.حضرت فرمود: هر طور صلاح
مىدانى، سپس چند سیلى به صورت ضارب نواخت و فرمود این هم حق حاکم. (40)
در آغاز خلافتخویش، آنچه عثمان تیول بعضى کرده بود
امام آن را برگرداند و کلامى دارند که نهایت قاطعیت آن حضرت را در اجراى عدالت
اقتصادى بیان مىدارد، حضرت فرمود:
و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته
فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق; (41) به خدا
اگر ببینم که به مهر زنان یا بهاى کنیزکان رفته باشد، آن را باز مىگردانم که در
عدالت گشایش است و آن که عدالت را برنتابد، ستم را سختتر یابد.
نمونههاى ذکر شده و نمونههاى فراوان دیگر نشان
مىدهد هیچ هدفى براى حاکم اسلامى پس از به قدرت رسیدن، از دیدگاه حکومتى حضرت
امیر مقدستر ازتلاش در جهت گسترش عدالت و مبارزه با مظاهر تبعیض و فساد به ویژه
مبارزه با فساد ادارى و دست اندازى به بیت المال و حمایت از حقوق عمومى مردم نیست،
زیرا پایه و اساس ماندگارى یا زوال حکومتها بسته به میزان تعهد آنها در اجراى
عدالت و تحقق عملى آن است و هر حکومتبه همان میزانى که از عدالت فاصله مىگیرد و
به نفع گروهها، اشخاص و طبقات خاص از عدل عام و فراگیر جامعه غفلت کند به زوال
خویش کمک خواهد کرد که معروف است «الملک یبقى مع الکفر و لا یبقى مع الظلم» ،
حضرت على در نامه به مالک اشتر فرمودهاند:
و لیکن احب الامور الیک اوسطها فی الحق و اعمها فی
العدل و اجمعها لرضى العامة فان سخط العامة یجحف برضى الخاصة و ان سخط الخاصة
یغتفر مع رضى العامة (42) ; و باید از کارها آن را بیشتر دوستبدارى که
نه از حق بگذرد و نه فرو ماند و عدالت را فراگیرتر بود و رعیت را دلپذیرتر، که
ناخوشنودى همگان، خوشنودى نزدیکان را بى اثر کند و خشم نزدیکان، خوشنودى همگان را
زیانى نمىرساند.
آنچه که امروزه تحت عنوان انحصارات گروهى و یا
رانتخوارى در حکومتها رایج است، به شدت در بینش و منش حکومتى امام علىعلیه
السلام مطرود و مبغوض است و در یک نظام مردمسالار دینى باید با آن مبارزه شود و
عدالت اجتماعى به معناى فراهم کردن فرصتهاى مساوى براى آحاد جامعه براى رشد و
تعالىاى است که به شدت از آن فاصله دارد.در مردمسالارى دینى گرایشهاى جناحى و
حزبى در برابر مصالح و منافع ملى رنگ مىبازد و در مساله توزیع امکانات اقتصادى و
به ویژه بهره ورى از اموال و امکانات عمومى در جهتبرابر کردن این فرصتها تلاش
مىشود.حضرت در نامه به مالک اشتر توصیه مىکنند که مبادا نزدیکان و همفکران و
خویشاوندان و طبقات خاص و ممتاز توجه تو را جلب کنند و به منافع و امتیازات آنان
بها دهى و از منافع و مصالح عامه غفلت کنى و استدلال مىکنند که «و لیس احد من
الرعیة اثقل على الوالی مؤونة فی الرخاء و اقل معونة له فی البلاء و اکره للانصاف
و اسال بالالحاف و اقل شکرا عند الاعطاء و ابطا عذرا عند المنع و اضعف صبرا عند
ملمات الدهر من اهل الخاصه; (43) به هنگام فراخى زندگانى، سنگینى بار
نزدیکان بر والى از همه افراد رعیتبیشتر است و در روز گرفتارى یارى آنان از همه
کمتر، و انصاف را از همه ناخشنود دارند و چون در خواست (چیزى) کنند فزونتر از
دیگران ستانند و به هنگام عطا سپاس از همه کمتر گزارند و چون به آنان (چیزى) ندهند
دیرتر از همه عذر پذیرند و در سختى روزگار شکیبایى را از همه کمتر پیشه کنند» .
در پایان این قسمتبه طور خلاصه یاد آور مىشوم از آن
جا که عدالت مطلوب همه انسانها در همه جوامع است و به ویژه در یک جامعه اسلامى
محور همه چیز مىباشد; از این رو مهمترین ویژگى یک نظام مردمسالار دینى توجه به
تحقق واقعى عدالت در ابعاد مختلف اجتماعى و اقتصادى است; از همین رو مسؤولیتحاکم
منتخب در یک نظام مردم سالار رساندن جامعه به حدى از برخوردارىهاى عادلانه است که
این برخوردارىها مقدمه رشد و تعالى انسانها در بعد معنوى باشد و در جامعهاى که
فقر و فاقه و تبعیض و فساد رایج و معمول باشد کمتر مىتوان به اهداف بلند معنوى
ستیافت، اگر نگوییم این دستیابى محال است.
2.توزیع مسؤولیتها و مناصب حکومتى در یک نظام مردمسالار دینى بر پا
یه کفایت و امانت صورت مىگیرد:
مردمى که نظامى را با راى خود بر سر کار مىآورند و از
آن نیز حمایت مىکنند، طبیعى است که انتظار داشته باشند مشکلات و مسائل جامعه
آنها، چه در بعد اداره امور جارى و چه در بعد اصلاح و رشد و تعالى جامعه، به
دستشایستگان با جدیت و پشتکار دنبال شود، قطعا شایسته سالارى از این بعد همان
مردمسالارى است.حضرت امیر در بیانى نورانى یکى از عوامل سقوط دولتها و انقراض
حکومتها را پیش افتادن فرومایگان در پذیرش و واگذارى مسؤولیتها و عقب راندن شایستگان
در این مورد مىداند و مىفرماید:
یستدل على ادبار الدول باربع: تضییع الاصول و التمسک
بالفروع و تقدیم الاراذل و تاخیر الافاضل; (44) چهار چیز نشانه فروپاشى
دولتهاست: تباه سازى اصول و آرمانهایا کارهاى مهم (خط قرمزها)، پرداختن به امور
جزئى و حاشیهاى و فرعى، جلوافتادن فرومایگان و پس ماندن شایستگان.
البته مفهوم شایسته سالارى ریشه قرآنى هم دارد، آن جا
که خداوند از قول دختر شعیبعلیه السلام خطاب به پدر در مورد اجیر کردن موسى براى
شبانى مىفرماید:
یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوى الامین;
(45) اى پدر جان، این مرد را براى چوپانى به کار بگمار که بهترین کسى که به
کارى مىگمارى کسى است که دو ویژگى حسن تدبیر و امانت را دارا باشد.
حقیقا اگر تمامى مسؤولان و صاحب منصبان و مقامات در یک
نظام مردمى بر اساس شایستگى و نه وابستگىهاى گروهى و جناحى و حتى طایفهاى و...انتخاب
شوند و کار به کاردان در همه زمینهها سپرده شود و تعهد و تخصص در واگذارى
مسؤولیتها لحاظ شود، روند امور جامعه به سمت صلاح خواهد بود.حضرت امیر
مىفرمایند:
ثم انظر فی امور عمالک فاستعملهم اختبارا ولا تولهم
محاباة و اثرة; (46) (اى مالک) پس در کار عاملان خود بیندیش و آنان را
پس از آزمایش به کار بگمار و هرگز به میل خود و بى مشورت دیگران به کارى مخصوصشان
مدار.
حضرت به ویژه در مورد متصدیان امر قضا بر این نکته
تاکید بیشترى دارند و مىفرماید:
ثم اختر للحکم بین الناس ; افضل رعیتک فی نفسک ممن لا
تضیق به الامور و لا تمحکمه الخصوم و لا یتمادى فی الزلة; (47) براى
داورى میان مردم از رعیتخود آن را گزین که نزد تو برترین است و کارها بر او دشوار
نگردد و ستیز خصمان، وى را به لجاجت نکشاند و در خطا پایدار نبود (یعنى در کار او
سهو و اشتباه مکرر واقع نشود) .
در مورد امور نظامى و فرماندهان نیز تاکید دارند که
سران لشکر و سپاه نیز کاردان و شایسته آن کار باشند:
و لیکن اثر رؤس جندک عندک من واساهم فى معونتة و افضل
علیهم من جدته بما یسعهم ویسع من وراءهم من خلوف اهلیهم حتى یکون همهم هما واحدا
فی جهاد العدو; (48) باید گزیدهترین سران سپاه تو آن باشد که با
سپاهیان یار باشد و آنان را کمک کار، و از آنچه دارد بر آنان بخشاید که شایسته خود
و اهلشان که در خانه نهادهاند باشد تا عزم همگى در جهاد با دشمن عزم گردد.
در جایى دیگر در مورد فرماندهان نظامى تاکید
مىفرماید:
فول من جنودک انصحهم فی نفسک لله و لرسوله و لامامک و
انقاهم جیبا و افضلهم حلما ممن یبطىء عن الغضب; (49) پس از سپاهیان
خود کسى را بگمار که خیرخواهى وى براى خدا و رسول او و امام خود بیشتر باشد و دامن
او را پاکتر و بردبارىاش برتر که دیر به خشم آید.
ابو الاسود دوئلى که از اصحاب یاران امام بود، از سوى
ایشان به منصب قضاوت رسید، ولى پس از مدتى حضرت او را از قضاوت عزل فرمود و چون
ابوالاسود از علت عزل خویش سؤال کرد، حضرت فرمود: در تو خیانتى ندیدم، لکن صداى تو
به هنگام قضاوت بالاتر از صداى طرفین دعواست. (50) به این میزان توجه
به شایسته سالارى و مراعات ظرافتهاى مدیریت در امور مختلف تنها از حکومت عدالت
گستر امام على انتظار مىرود.
3.حفظ رابطه حقیقى حاکمان با مردم، ساده زیستى آنان و
همطرازى آنان در برخوردارىهاى دنیوى با اقشار ضعیف جامعه از دیگر وظایف حاکمان در
یک نظام مردمسالار دینى و علوى است.
به نظر مىرسد این امر جز در حکومت دینى سراغ گرفتنى
نیست و تاریخ بشرى و حکومتهاى مختلف از نظامهاى سلطنتى پیشین و پسین و
جمهورىهاى غربى و شرقى در این امر متاسفانه کارنامه سیاه و غیر قابل توجهى دارند
و اصولا دستیابى به قدرت، گویا وسیلهاى براى دستیابى هر چه بیشتر به
برخوردارىهاى دنیوى بوده و هست، همواره حاکمان جز در موارد معدودى همچون گاندى و
برخى رهبران انگشتشمار دیگر، سرمایهدارترین و متمولترین اقشار جامعه محسوب
مىشوند، در حالى که در جوامع آنها اقشار ضعیف و کم درآمد و محروم فراوان است، حتى
در نظامهاى سوسیالیستى نیز که داعیه طرفدارى از حقوق طبقات زحمتکش و کارگران را
دارند، وضع زندگى رهبران و رؤساى جمهورى هیچ تفاوتى با وضع زندگى پادشاهان و
سلاطین و زورمداران تاریخ نداشته و ندارد، به عکس، رهبران دینى، انبیاى عظام و
ائمه اطهار و علماى بزرگوار دین، ویژگى مشترک و عامى داشتهاند که عبارت از زهد و
پارسایى، و زهد و پارسایى به معناى تلاش فراوان و برخوردارى کمتر یا کمترین است.در
این مورد زندگى و سیره حضرت امیر بسیار درخشان، درسآموز و قابل الگوگیرى است.این
در حالى است که آن حضرت با توجه به کار و کوشش و کشاورزى و احداث چشمه و
نخلستانها جزء ثروتمندترین افراد عصر خویش بود; اما میزان بهرهورى و برخوردارى
از متاع دنیا را در حد ضعیفترین مردم رسانده بود به حدى که گاه مورد اعتراض
دوستان نیز قرار مىگرفت.ابن جوزى مىنویسد: روزى عبدالله بن زرین به خانه على رفت
و دید آن حضرت کمى گوشت و آرد جو با آب مخلوط کرده و در کاسهاى مىجوشاند.عبدالله
عرض کرد یا امیر المؤمنین، این چه غذایى است که شما مىخورید؟ شما خلیفه مسلمانان
هستید و تمام بیت المال در دستشماست و شما مجازید که به اندازه سد جوع از اغذیه
بخورید.امام على در جواب فرمود: براى والى مسلمانان بیش از این جایز نیست.
(51) همو از عمرى از سوید بن غصله روایت کرده است که بر على وارد شدم و دیدم
در خانه او جز تکه حصیرى، زیر انداز دیگرى نیست، گفتم: تو حاکم بر مسلمانان و بیت
المال هستى، گروههاى مهمان بر تو مىآید و تو غیر از این حصیر ندارى؟ فرمود: اى
سوید، آدم عاقل در خانه انتقالى اثاثیه گرد نمىآورد و خانه همیشگى ما پیش روى
ماست و ما زندگى و اثاث خود را بدان جا منتقل کردهایم و به زودى به آن جا خواهیم
رفت. (52) راوى گوید: شب هنگام در نزد معاویه بودم، شام بسیار چرب و
شیرینى داشت.گفتم این چیست؟ معاویه گفت از مغز گندم و مغز سر حیوانات و روغن بادام
است.گفتم شبى در دارالاماره خدمت على بودم.افطار من یک دانه نان و کمى شیر و غذاى
على یک نان خشک بود که در آب مىزد و تناول مىکرد و آرد آن نانها از گندم زمینى
بود که خود کاشته بود.به خادمه گفتم على پیر شده از غذاى او مواظبت کنید.خادمه
گریست و گفت: ایشان راضى نمىشود که مقدارى روغن زیتون به این نانها بمالم.حضرت
به من گفت رئیس مسلمانها باید از نظر غذا و مسکن و لباس از همه پایینتر باشد تا
روز قیامتبازخواست او کمتر باشد. (53)
در تاریخ است که حضرت على روزى عاصم بن زیاد را با
لباس خشن دید که ترک دنیا کرده، فرمود: چرا به خود و زن و فرزندت رحم نمىکنى مگر
خداوند طیبات را حلال نکرده است.گفت: مگر خود شما لباس خشن نمىپوشید؟ نان خشک
نمىخورید؟ فرمود: واى بر تو، من با تو فرق دارم.خداوند بر رهبران عادل واجب کرده
است که زندگى را همانند ضعیفترین مردم عصر خویش قرار دهند تا فقرا به خاطر فقرشان
طغیان نکنند. (54) این سخن حضرت از ابعاد جامعهشناختى و آسیبشناسى
اجتماعى بسیار حایز اهمیت است.ایشان مستدل بیان کردهاند که اگر مردم وضع اقتصادى
رهبران خویش را همانند ضعفا و محرومان نیابند و احساس کنند که آنان در رفاهند و
نام رهبران را نیز بر خود نهادهاند، تحمل این اوضاع بر آنان دشوار خواهد بود و
ممکن استشورش و طغیان کنند.این اظهار همدردى با طبقات محروم نشان از یکرنگى و
همراهى رهبران با مردم ضعیف دارد و حاکى از مردمسالارى حقیقى در یک نظام سیاسى
است.عدم دلبستگى امام على به متاع دنیا و اقتدار سیاسى و توجه به کار ویژههاى مهم
حکومت اسلامى، امرى است که مىتواند مورد توجه حاکمان کشورهاى اسلامى قرار
گیرد.روزى مستمندى به امام على وارد شد و تقاضاى کمک کرد.حضرت به مامور خزانه
فرمود: یک هزار دینار به او بدهید.خزانه دار پرسید: یک هزار دینار طلا یا نقره؟
حضرت فرموند: هر دوى آنها نزد من سنگى بیش نیست، هر کدام به حال این حاجتمند
سودمندتر استبه او بدهید. (55) گرچه سخن در این زمینه و ذکر موارد
تاریخى در این باره «لاتعد و لاتحصى» است ; اما به دلیل رعایت اختصار به همین
مقدار اکتفا مىشود.بارى ساده زیستى، زهد و قناعت از نشانههاى حکومت مردمسالار
دینى است و امید است مسؤولان نظام اسلامى بیش از پیش در این زمینه دقت و مراعات
لازم را مبذول کنند تا بر حمایتهاى مردمى از نظام و همراهىهاى مردم براى حل
مشکلات مختلف اقتصادى و اجتماعى افزوده گردد.
نتیجهگیرى و جمعبندى
از آنچه گذشت نتیجه گرفته مىشود که مردمسالارى از
شعار تا واقعیتبسیار متفاوت است و حقیقت آن جز در حکومت صالحان یافت نمىشود و
عالىترین شکل و نماد چنین حکومتى در صدر اسلام پس از مدینة النبى، حکومت علوى
بوده است که در مدت کوتاه خلافت و على رغم درگیرىهاى ناخواسته و تحمیلى نظامى در
حوزه اسلامى که امکان کار بیشتر را از حضرت در زمینه حاکمیتیک نظام دینى
مردمسالار گرفت و نهایتا نیز با شهادت ایشان این تجربه ناتمام ماند، توانسته است
چشم تاریخ و دوست و دشمن را به خود جلب کند.حرمت نهادن به مردم، حقوق آنان را پاس
داشتن، دل به حال آنان سوختن و همراهى با ضعیفترین مردم و ایجاد فضاى باز انتقاد
و سؤال و استیضاح و مشورت خواهى و دهها مقوله دیگر که از علایم یک نظام حکومت
مردمسالار است همه در حکومت کوتاه علوى گرده آمده و به نظر مىرسد اگر امروز شیعه
و سنى به دور از تنشهاى و تعصبات مذهبى و فرقهاى، بر روى این تجربه حکومتى
متمرکز شوند و مطالعات و پژوهشهاى مؤثرى را انجام دهند و در عمل به این سیره نیر
وفادار بمانند، این امر خود مىتواند یکى از محورهاى وحدت میان مذاهب مختلف اسلامى
و حتى ادیان دیگر باشد.بجاست در شرایطى که در سال امیر مؤمنان به سر مىبریم و از
سوى دیگر با پذیرش جهانى، همین سال، سال گفت و گوى تمدنها نامیده شدهاست و
جمهورى اسلامى به دلیل پیشنهاد گفت و گوى تمدنها در سطح جهانى و عرصه روابط بین
المللى از جایگاه ویژهاى برخوردار گشته است، نظام اسلامى و متولیان امر به ویژه
دستگاه سیاستخارجى و متولیان مسائل کلان فرهنگى کشور دین خود را به آن امام همام
ادا کرده و با ارائه مجدد و به روز این تجربه حکومتى در عرصه جهانى، یکبار دیگر
جهانیان را متوجه مردمسالارى دینى کنند.امرى که قرنها مغفول مانده و به نظر
مىرسد جز این راهکار براى مشکلات امروز بشرى در سطح جهانى راه دیگرى وجود ندارد;
به این معنا که استقرار نظم اجتماعى بر پایه دین و راى مردم جدى گرفته شود و به
عنوان یک برون رفتبىبدیل از معضلات و ناکارآمدىهاى نظامهاى دموکراتیک و غیر
دموکراتیک در مناطق مختلف جهان مورد بازنگرى عمیق اندیشه ورزان و اصحاب فکر و
فرهنگ و تمدن قرار گیرد.انشاء الله.
پىنوشتها:
× عضو هیات علمى دانشگاه بوعلى سینا (همدان) و دانشجوى
دکترى علوم سیاسى دانشگاه امام صادق (ع) .
1.نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى (تهران: شرکت
انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ هفدهم، 1379) نامه 45، ص 317.
2.ر.ک: بقره (2) آیه 124.
3.محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، کتاب الحجة، بابان
الامامة عهد من الله.
4.نساء (4) آیه 58.
5.همان، آیه 59.
6.ر.ک: امام خمینى، ولایت فقیه، حکومت اسلامى (قم:
انتشارات آزادى، بى تا) ص 96.
7.ر.ک: صالحى نجف آبادى، ولایت فقیه، حکومت صالحان
(تهران: نشر فرهنگى رسا، 1363) ص50 ; حسینعلى منتظرى، مبانى فقهى حکومت اسلامى،
ج2، ترجمه محمود صلواتى (قم: نشر تفکر) ص 297.
8.براى آشنایى بیشتر ر.ک: میر فتاح حسینى مراغى،
العناوین.
9.محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، تصحیح محمد باقر
محمودى (تهران: وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368) ج 33، ص 144.
10.محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى (بیروت: مؤسسه
الاعلمى للمطبوعات، 1879 م) ج3، ص 456.
11.جورج جرداق، الامام علىعلیه السلام صوت العدالة
الانسانیة (بیروت: دار المکتبة الحیاة، 1970 م) ص288.12.محمد بن جریر طبرى،
پیشین، ج3، ص450- 456.13. نهج البلاغه، ص 274.
14.نهج البلاغه، نامه 50، ص223.
15.محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 4، ص 144.
16.نهج البلاغه، نامه 53، ص 329.17.همان، خطبه 216، ص
250.18.همان، نامه 53، ص 328. 19.همان، نامه 53، ص 331.
20.این عنوان به دفعات در گفتار معصومینعلیهم السلام
وارد شده است.
21.براى مطالعه در این زمینه ر.ک: محمد سروش محلاتى،
«نصیحت ائمه مسلمین» ، مجله حکومت اسلامى، سال اول، شماره اول (پاییز 1375) ص
169.
22.نهج البلاغه، خطبه 34، ص 35.
23.وقفوهم انهم مسئولون «صافات (37) آیه 24» و و
لتسئلن یومئذ عن النعیم «تکاثر (102) آیه8» .
24.نهج البلاغه، نامه 53، ص 338.25.همان، نامه 40، ص
313.26.همان، خطبه 216، ص 249- 250.27.همان، کلمات قصار، شماره 165، ص 391.28.شیخ
مفید، الجمل، تحقیق سید على میر شریفى (قم: مکتب الاعلام الاسلامى، 1371) ص
420.29.محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 27، باب 1، ح 9.30.همان، ج 33، ص
535.31.نهج البلاغه، نامه 50، ص 323.32.از جمله کتاب مقدمهاى بر جهان بینى استاد
شهید مطهرى، جلد سوم، بحث پیرامون اهداف بعثت انبیا.
33.نهج البلاغه، خطبه 33، ص 34.
34.ر.ک: جورج جرداق، الامام على صوت العدالة الانسانیة
(بیروت: دارمکتبة الحیاة، 1970 م) .
35.نهج البلاغه، حکمت 437، ص 440.
36.همان، خطبه3 (شقشقیه)، ص 11.
37.همان، خطبه 224، ص 259.
38.محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 9، ص 503.
39.ابن شهر آشوب، مناقب، ج 2، ص 107 (با اندکى تلخیص)
.
40.محمد بن جریر طبرى، پیشین، ج 4، ص 120.
41.نهج البلاغه، خطبه 15، ص 16.
42.همان، نامه 53، ص 327.
43.همان.
44.به نقل از کتاب المنهج التقویم لتعلم لغة القرآن
الکریم (تهران: سمت، 1372) ص 67.
45.قصص (28) آیه 26.
46.نهج البلاغه، نامه 53، ص 332.
47.همان.
48.همان، ص 331.
49.همان، ص 330.
50.به نقل از: حمید رضاکناش، یکصد و ده درس زندگى از
سیره امام علىعلیه السلام (تهران: نشر عابد، 1379) ص 75 و 76.
51.فضل الله کمپانى، على کیست؟ (تهران، دار الکتب
الاسلامیة، 1336) ص 27.
52.تذکرة الخواص، ص 110.
53.آیة الله مظاهرى، زندگانى چهارده معصوم، ص 59.
54.محمد عبده، شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 448; نهج
البلاغة، خطبه 207.
55.محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 41، ص 32.