نه فقه مالکى | نه فقه جعفرى .
نه زیدیه و نه وهابیت ) .
حتى اگر بپذیریم ـ آن چنان که مدعاى نویسنده است ـ این دیدگاه به نسبیت حق و باطل
نمى انجامد| دسـت کـم حـق را بـه هـزاران تـکـه مـى کـند| که هر کدام سهم گروهى
خاص است .
با توجه به این فرضیه | راهى براى تشخیص مقدار سهم هر گروه از حقیقت نداریم .
چگونه مى توانیم دیدگاه درجـه اول خـود را ـ بـه عـنوان فهم شیعیان از اسلام ـ
برتر ازوهابیت ـ که آن هم فهم خاصى از اسلام است ـ بنشانیم ؟! مفهوم پلورالیزم
دینى | در سراسر مقال | به معانى متعددى به کار رفته است .
مانند: کثرت فهمهاى آدمیان از دین | کثرت تجربه هاى دینى | کثرت طرق هدایت | کثرت
ناشى از ناخالصى حق و باطل | کـثـرت حـقایق نهفته زیر پوشش ظواهر| کثرت ناشى از
تعارض ارزشها.. .
و این گوناگونى معنا| موجب آشفتگى منطقى بحث شده است | چه پاره اى از معانى توضیح
واضحات است و پاره اى دیگر ادعاى محض | و فاقد هرگونه استناد معقول .
بـه علاوه | حجاب عبارتهاى زیبا و شعرگونه مقال | تا اندازه اى نارساییها
وناهمگونیهاى گفتار را پوشانده و استناد به اشعار و احیانا آیات قرآنى ـ برحسب
ظاهر ـ رونقى به آن داده است .
تـفسیر کردن آیات و نیز ابیات | طبق دلخواه | یکى از مهمترین سببهاى نقدمقال به
شمار مى رود.
از نـظـر مـا| جـراءت بزرگى است | از افرادى مانند نویسنده محترم مقال (که او را
فردى معتقد و مـتعهد مى شناسیم ) این گونه | بدون محابا|کلام خدا را وارونه معنا
کند| و از تفسیر به راءى باکى نداشته باشد.
به عنوان نمونه : (انک على صراط مستقیم ) (زخرف /43) را به : یکى از راههاى راست
تفسیر کند| به گـمـان آن کـه (تنوین ) در این جا صرفا (تنکیر) را مى رساند|
درصورتى که براى (تفخیم ) است | مـانـنـد: (ان ربـى عـلى صراط مستقیم ) (هود
/56)...طبق برداشت ایشان | خداوند هم بر یکى از راههاى مستقیم است نه تنها راه
مستقیم !؟ این | یک مغالطه آشکار یا کج فهمى است | که شایسته یک نویسنده محقق نیست
.
خـداونـد| آن جا که از (عباد مخلصین ) ((6)) )) (بندگان خاص
خدا) یاد مى کن سپس مى فرماید: (قال هذا صراط على مستقیم )حجر /41 این مى رساند که
اخلاص در بندگى | یگانه راه راست به سوى خداست . یا آن جا که مى گوید: (و ان اللّه ربى و ربکم فاعبدوه | هذا صراط مستقیم ) مریم
/36 همانا خداوند پروردگار ما و شماست | او را پرستش کنید .
این | یگانه صراط مستقیم است .
(واءن اعبدونى | هذا صراط مستقیم ) یس /61 مرا بپرستید| همانا صراط مستقیم همین
است .
(و اتبعون هذا صراط مستقیم ) زخرف /61 مرا پیروى کنید| همانا صراط مستقیم همین است
.
(ان اللّه هو ربى و ربکم فاعبدوه | هذا صراط مستقیم )زخرف /64 آیـاتـى از این قبیل
و مانند آن فراوان است | که صراط مستقیم و صراط سوى | یاسبیل اللّه در مقابل سبیل
الطاغوت | و این گونه تعابیر| همگى به معناى یگانه راه درست و راه راست مى باشد و
هرگز به معناى یکى از راهها نیست .
تنوین در تمامى این موارد| براى تفخیم است | که فخامت و ارزش والاى یگانه راه الهى
را مى رساند.
وى هـمـچـنـین آیه : (و ما یؤمن اءکثرهم باللّه الا و هم مشرکون ) (یوسف /106)
رااین گونه تفسیر کرده است : یعنى توحید خالص کم است و بیشتر موحدین مشرکندوخود
نمى دانند .
و البته مقبول خـداونـد هـم مـى افتند .
شرک درجات دارد| و ایمان وتوحید هر کسى به درجه اى آلوده به شرک است .
و همچنین هدایت و ضلالت وحق و باطل که به هم آمیخته اند...
الـبـتـه برخى از مفسران چنین برداشتى دارند| که گروهى با آن که ایمان آورده اند|
هنوز بقایاى شـرک | در زوایـاى دل آنـهـا جـاى مـانده است | یعنى ایمان کامل
نیاورده | و از شرک کاملا دست نـشـسـتـه انـد و آن را گـونـه اى (شـرک خـفى )مى
خوانند| که با درجات پایین ایمان قابل جمع اسـت .
((7)))ولـى ایـن بـرداشـت | بـا برداشت یاد شده متفاوت است .
برداشت فوق مى خواهداین آمـیـختگى ایمان و شرک را| بیشتر طبیعى نشان دهد| در صورتى
که آیه آن رامورد نکوهش قرار داده | کـه مـشرکان نتوانسته اند خود را از چنگال شرک
| که به آن خو گرفته اند| رها سازند| یعنى باید چنین کنند| تا ایمانشان مقبول حق
افتد.
این آیه | به دنبال سه آیه پیشین است که مى فرماید: (و ما اءکثر الناس ولو حرصت
بمؤمنین .
و ما تساءلهم علیه من اءجر ان هو الا ذکرللعالمین .
و کاءین مـن آیـة فى السماوات و الارض یمرون علیها و هم عنهامعرضون .
و ما یؤمن اءکثرهم باللّه الا و هم مشرکون .
اءفاءمنوا اءن تاءتیهم غاشیة من عذاب اللّه اءو تاءتیهم الساعة بغتة وهم لایشعرون
.
قل هذه سـبـیـلـى اءدعـو الـى اللّه عـلـى بـصـیـرة اءنـا و مـن اتـبـعـنـى و
سـبـحـان اللّه ومـا اءنـا مـن المشرکین )یوسف /108-103 در این جا تمامى آیات
مربوط را آوردیم | تا جهت گیرى آن روشن شود .
خداوندمى فرماید: هر اندازه کوشش کنى | این مردمان ایمان نمى آورند| گرچه پاداشى
از آنان درخواست نکرده اى | و صرفا یادآورى است براى همه جهانیان .
چه فراوان دلایلى | آسمانى و زمینى | بر آن گذر کرده و نادیده گرفته اند! و
بـیـشـتـر ایـمـان آورنـدگان آنان | هنوز در حال شرک به سر مى برند!((8)))آیا خود
را درامان مى بینند| که ناگهان عذاب فراگیر الهى | آنها را نگیرد| یا قیامت فرا
نرسد| در حالى که در غفلت باشند!؟ بگو: این راه من است | که از روى بینش و آگاهى |
خود و پیروانم | مردم را به سوى حق مى خوانیم .
خدا منزه است | و هرگز شرک نورزیده ام .
سیاق آیات | به خوبى مى رساند که دست برنداشتن از شرک | به هر گونه باشد|مورد
نکوهش است | و حاکى از آن که حق را هنوز نپذیرفته و تمامى دلایل و آیات الهى را
نادیده گرفته اند و سرانجامى سخت در انتظارشان مى باشد.
ذیل آیات | روشن مى سازد که راه الهى جز این است و هرگز با شرک آشنایى ندارد.
لـذا بـسـیـارى از مـفـسـران بـزرگ | آیـه یـاد شـده را بـه ایـمان دروغین و شرک
مطلق |تفسیر کرده اند.((9)))و همچنین آیه : (اءنزل من السماء ماء فسالت اءودیة
بقدرها فاحتمل السیل زبدارابیا و مما یوقدون علیه فى النار ابتغاء حلیة او متاع
زبد مثله کذلک یضرب اللّه الحق والباطل فاءما الزبد فـیـذهـب ج فـاء و اءما ما
ینفع الناس فیمکث فى الارض کذلک یضرب اللّه الامثال .
للذین استجابوا لربهم الحسنى .
..) رعد /18-17 از آسـمـان آبـى فرو بارید| آن گاه بستر دشتها هر یک فراخور خویش
روان گشتند وسیلاب کف انباشته اى برآورد .
و همین گونه فلزات ذوب شده براى ساختن زیورآلات کف برمى آورند.
بـدیـن سـان خـداونـد| بـراى حـق و باطل | مثل مى زند: کفهاى برآمده | فرو مى
افتند وبه کنارى مى روند (تباه مى شوند)| ولى آنچه مایه سود مردم است | استوار مى
ماند وپایدار مى باشد...
در ایـن مـثـال | خـداونـد مى فرماید: گرچه باطل | احیانا جولانى دارد و پوششى
برروى حق قرار مـى گـیـرد| ولى استقرار ندارد و از بلنداى هیاهو فرو مى افتد .
آن گاه چهره تابناک حق | خواهد درخشید.
(للباطل جولة وللحق دولة .
) ((10)) (الحق یعلو و
ما یعلى . ) ((11)) (و قل جاء الحق
و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا)اسراء /81 بگو حق آمد| و باطل تباه گردید . باطل همواره تباه شده است .
این آیه | درست همان چیزى را مى گوید که در آیه هجده سوره انبیاء آمده است : (بل
نقذف بالحق على الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق .
و لکم الویل مماتصفون ) هـمـواره | حـق را بـر باطل فرو مى زنیم تا آن را بکوبد و
تباه گردد .
واى بر شما ـ که گمان دارید باطل پایدار است ـ از این پندار ناروا.
بنابراین | مقصود از آیات | جدایى حق از باطل و برترى حق بر باطل است .
به عبارت دیگر| حق هیچ گاه پوشیده نیست و مقهور باطل نیز قرار نمى گیرد|بلکه حق
همواره پیروز است و باطل شکست خورده .
این | یک اصل است که پایه مکتب عدل را تشکیل مى دهد| و مساءله حسن وقبح عقلى بر
همین پایه اسـتوار است .
به علاوه | روایات بسیارى در کنار آیات | براین اصل | صراحت دارند که بدانها
خواهیم پرداخت .
ولـى نـویـسـنـده مقال | درست معکوس این راه را پیموده است .
او آیه یاد شده رااین گونه تفسیر مى کند: (هیچ چیز خالص در این جهان یافت نمى شود
.
خداى جهان هم بر این نکته انگشت نهاده | آن جا که مـى گـویـد: (انـزل مـن الـسـماء
ماء فسالت اءودیة بقدرها...) .
آبى که از آسمان فرو ریزد| ناچار با گل ولاى آمیخته مى شود| و کف بلندى بر آن مى
نشیند .
حق و باطل به هم آمیخته اند...
وقـتى باران دین ناب از آسمان وحى بر خاک افهام بشرى مى بارد| ذهن آلوده مى شود و
همین که عـقـلـهـا بـه فهمیدن دین زلال همت مى گمارند| داشته هاى خودرا با آن مى
آمیزند و آن راتیره مى کنند .
لذا دین دارى و دین ورزى | چون آبى کف آلود| تا قیام قیامت در میان مردم جارى است
.
..) چـنان که یاد شد| آیه درصدد بیان آن است که آب زلال دین | بر مردم ریزش مى کند
و زمینه هاى نامساعد| آن را آلوده مى کند .
بارى این آلودگى درنگ ندارد|آنچه درنگ دارد| حق است و بس .
ولـى ایـشـان مـى گویند: این آلودگى تداوم دارد و تا قیام قیامت | پیوسته حق به
باطل | آمیخته خواهد ماند؟! ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟! در بـحـث
پـیـرامـون مساءله حسن و قبح عقلى خواهیم آورد: یکى از سنن الهى درجهان هستى |
آشکار بودن جدایى حق از باطل است | که به فطرت و بداهت عقلى بستگى دارد و سنت الهى
بر آن جـارى شـده کـه هـرگـز حق به باطل ملتبس (آمیخته ) نگردد و اگر خود نمودى حق
و مساءله فطرت و بداهت در کار نبود| معیاردیگرى براى شناخت حق از باطل وجود نداشت
.
خـداوند در جاى دیگر| درباره همین آلودگیهاى برخاسته از خاک و خاشاک | که شفافیت
وحى را تـیـره مـى کند| مى فرماید که این آلودگیها زود گذرند| ولى چهره حق براى
همیشه درخشنده مى ماند.
(و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبی الا اذا تمنى اءلقى الشیطان فى اءمنیته
فینسخ اللّه ما یلقى الشیطان ثم یحکم اللّه آیاته واللّه علیم حکیم ) حج /52 هـر
آن پـیامبر و رسولى که فرستادیم | بر این آرزو بوده است (تا شریعت حق تداوم داشته
| فراگیر شـود)| ولـى شـیـطـان بـا وسـوسـه ها و دسیسه ها بر آن مى شود| تاآرزوى
پیامبران | آن گونه که خـواسـته اند: پاک و بدون آلایش | و با سلامت | جامه عمل
نپوشد .
لذا مى کوشد: جلوى گسترش و تداوم آن را بگیرد| یا آن که آن را آلوده سازد و از
مسیر حق منحرف نماید.
خداوند مى فرماید: کوشش شیطان (خاکیان آلوده ) بیهوده است و هدر مى رود.آنچه باقى
مى ماند و بـا سـلامت راه خود را طى مى کند| شریعت حق الهى است وحتما آرزوى
خیرخواهانه پیامبران | جامه عمل مى پوشد.